۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

هانگلی/هانگل

شه مرید و هانی



هانگلی ای دختر قوم بلوچ
با توام وقت غزل , آغاز کوچ


ای که گیسویت صبا را یافته
نم نمک طرح کمندی بافته
گیسوی سبز نخیلت مستدام
باغ لیمو و ترنجت شادکام
هدهد سینا شرف را از تو دید
مرغ مینا دانه از دست تو چید
ماه چهارده رازهایت که بدید
در پی همراهیت نالان دوید
رقص آتش با قلم آغاز کن
شعری با شور دوبیتی ساز کن
هر نوایت صد رباعی راز داشت
مثنوی در چشم نازت ناز داشت
می شود یک شب تورا مهمان کنم ؟
در نمازت خلوتی پنهان کنم ؟
تو غزل بانوی مجلس باشی و
من بخوانم صفحه ای از روی تو
ماه هست و پرده ی شب راز دار
هانی از شور غزل ها باردار
هانگلی , فرزند ما میر کمبر است
تابلوی ارشاد ما پیغمبر است
زن بلوچ 1
هانگلی صد حیف که رویایم شکست
گرچه که بین ما و تو صد فاصله است
تو و جمعت مردمی قله نشین
من ولی ساده دلی دره نشین
کار من هر روز تکرار توست
هانگلی , تکرار افکار توست
این که تو دریانشین و من ولی
قایقی بشکسته نزد هانگلی
 
زن بلوچ 3
فصل ها بگذشت فصل ها سخت و زرد
شکر  یارب هانگلی تغییر کرد
حال , ما و هان گلی هم سفره ایم
دل به شلاق خزان نسپرده ایم
هان گلی شمشیر دانش بر کفش
ذکر یا رحمان تنیده بر دفش
دوستان را جمع کرده در برش
مثل یک رودی که نا پیدا سرش
من میان لشکرش سربازی ام
هر زمان آماده جانبازی ام
 
شه مرید و هانی

http://gazrink.mihanblog.com/





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان در مورد این مطلب بنویسید