۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

احزاب و روشنفکران .دانشجویان بلوچ .سوال ما را پاسخ دهید



اتحاد و یک پارچگی احزاب و اقشارو طوایف  در بلوچستان میتواند ما را به آینده ای درخشان امیدوار کند 

اما علت اینکه ما مردم بلوچ چرا بین هم دیوار میسازیم چیست؟ .سوالی است که ذهن  و فکر بسیاری از دلسوزان 

بلوچستان را به خود مشغول کرده و تاکنون کسی جواب ان را نگرفته است .باید بدنبال مقصر باشیم؟ ریشه این پدیده 

شوم در کجاست .؟ 

سر زمین من کجاست 



۲ نظر:

  1. http://adabeyat.parsiblog.com۱ تیر ۱۳۹۰ ساعت ۸:۳۰

    اتحاد بلوچ

    به طور کلى هر فرد بلوچ از هنگام تولد، یک وابستگى ذهنى به ذاتى مشخص دارد و در نتیجه آن هیچگاه خویشتن را تنها و بى‏کس احساس نمى‏کند، چرا که اساس تشکیل ذات، خون مشترکى است که در رگهاى افراد وابسته به آن جریان دارد و نتیجه این اشتراک خون، چیزى جز تعصب نژادى نیست.


    تعصب نژادى چنان در بین بلوچها ریشه دوانیده است که خوشنامى و یا بدنامى، پیروزى و یا شکست، صواب یا خطاى فرد در امور گوناگون، پیش از اینکه براى خودش افتخار و سربلندى و یا برعکس موجب سرافکندگى و شرمسارى گردد، مؤثر دروجه ذاتش است و در کارنامه خانوادگى ذات ثبت مى‏شود.

    فرودستان جامعه براى حفظ خود در شرایط دشوار زندگى مجبورند که به یکى از ذاتهاى بالا وابسته شوند تا تحت چتر حمایت آنان قرار گیرند. از دیگر ویژگیهاى ذات، برابرى و برادرى به عنوان یک اصل پذیرفته شده است.

    در بلوچستان تمام افراد یک ذات، یکسان و برابرند و کسى را بر دیگرى رجحان و برترى نیست، مگر در مواردى که فرد یا افرادى در کسب وجه‏ایى، مقبول براى ذات بکوشند و یا باعث از بین رفتن آبرو و حیثیت ذات خود شوند، در این صورت دسته نخست مورد احترام و گروه دوم مورد نفرت و انزجار ذات خویش قرار مى‏گیرند.

    ازدواج در بین ذاتها درون گروهى است، و ممکن است ذاتهاى برتر نیز با یکدیگر ازدواج بکنند. ذاتهاى پائین جامعه شامل غلامان، دَرزاده ها، استاها مى‏باشند، ذاتهاى بالاتر مى‏توانند از ذاتهاى پایین‏تر نیز زن بگیرند اما بالعکس آن ازمحالات است.

    انسجام درونى ذاتى نتیجه مهمى در بر دارد و آن اتحاد و انسجام کلى ذات است. این اتحاد به حدى محکم و قوى است که اگر اختلافى در درون ذات رخ دهد، بیگانگان حق دخالت و اظهار نظر ندارند.

    مسأله مهم دیگرى که باید به آن اشاره کرد، این است که هیچ یک از ذاتها خود را از دیگران کمتر نمى‏دانند و هر ذات براى خود اصل و نسبى بالاتر از سایرین قائل است. نتیجه این خودخواهیها چیزى جز کینه توزى و جنگهاى «بین ذاتى»یاطایفه ای نیست که اتحاد و انسجام درچنین جامعه‏اى دور از انتظار است.

    درگیری های طایفه ای و از بین بردن یکدیگر باهروسیله ای ،سنتی است که ریشه درجهالتهای ماقبل تاریخ داردوامروزه نیزبلوچستان بستری برای بزرگداشت این رسم جاهلی وعامل تباهی بلوچ وسکون اودردنیای متمدن قرن بیست ویکم است.

    در زمینه تیره هاى نژادى و قومى مختلفى که اکنون در بلوچستان متوطن شده‏اند، و جایگاه اجتماعى آنان در میان سایر اقوام ، چگونگى ادغام یا عدم ادغام آنان با سایرین، منابع موثقی وجودندارد.

    http://adabeyat.parsiblog.com

    پاسخحذف
  2. روزگاری بود كه می بردید ، می كشتید ، می سوختید و ما هیچ نمی گفتیم...روزگاری بود كه تحقیرمان می كردید ، لگد مالمان می كردید ، به بندمان می كشیدید و ما هیچ نمی گفتیم...روزگاری بود كه آسوده خاطر كاشانه مان را ویران ،سرزمین مان را تاراج ، عزت مان را برباد می كردید و ما هیچ نمی گفتیم... روزگازی بود كه رونق ز سرزمینمان ستانده و به گورستانش سپرده بودید و ما هیچ نمی گفتیم...روزگاری بود كه طلوع غروب وار سرزمینمان عاری بود زپیام و امید و ما هیچ نمی گفتیم...روزگاری بود كه چشمان مادرم به تصویر رنگ باخته فرزند شهیدش دوخته شده بود نگاههای منتظر پدر شكسته ام گم گشته ای را در صحن خانه جستجو می كرد و ما هیچ نمی گفتیم...
    روزگاری بود كه هراسان بود فرزندم از هویت خویش ، شرمسارش كرده بودید ز ریشه خویش ، كه همواره جویای گناه ناكرده اش بود و ما هیچ نمی گفتیم ...
    ولی دگر به پایان رسید آن روزگاران ، به پایان رسید آن شب تار آن ضجه مایوس ، آن فریاد سوخته
    دگر برخاسته ام و راهی وادی خونم ، دگر پای نقض بر آن سنت مرگبار سكوت نهاده ام ، این بار بر آنم تا كه جهانی دیگر بنا كنم و جهانیان را به تماشای قیامت هولناكش بنشانم.
    این بار با خون خود سطری نو را بر صفحه كدر تاریخم خواهم نگاشت تا كه آن نسیم مرگبار كه تنهای برادران بر سر دارمان را بسویی جهت میداد طوفانی شود سهمگین و ویرانگر كه به خون و آتش كشد لانه هایتان را .دگر آن خورشید كمسو كه نظاره گر بود جفایی كه روا می داشتید به این پاكزادگان مظلوم روزنه ای خواهد بود برایتان ز دوزخ ، دوزخی كه این بار من برخواهم افروخت آتشش را .
    آری دگر آسمان تاریك سرزمین دربندم نخواهد گریست بر مزار شهیدانمان كه این بار اشك خون ز گونه های نانجیب شما جاریست .دگر فریاد هلهله و شادی زهمان كاشانه ویران من برپاست كه این بار آوای شیون و مویه زلانه هایتان آید . آری با سرزمین مظلومم بلوچستان پیمان خواهم بست كه دگر آن گونه دشمن را دوست نپندارم ، دست در دستش نفشرم تا كه بر من بتازد خانه ام بسوزد و حرمتم بشكند.
    آری دگر "من" نیستم "او " نیست بلكه این بار ماییم . مایی مقتدر كه به پای خواسته تا كه بدرد این پیله كهن اسارت ، براند اهریمن و بازگرداند شاهد پیروزی و آزادی را به آغوش خاك پاكش.

    پاسخحذف

نظرتان در مورد این مطلب بنویسید