۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

چرا وبلاگ پهره این مقاله را منتشر نکرد ؟



اصل این مقاله مستقیما" برای وبلاگ پهره 2011 ارسال گردیده ولی متاسفانه تا این لحظه انتشار نیافته است. میر بلوچ .
وبلاگ سر زمین من : لطفا این مقاله میر بلوچ عزیز را در صفحه نخست منتشر نمایید  انتشار ان در وبلاگ پهره و گرفتن جواب از مدیر وبلاگ آقای خسرو ملازهی هستیم 
 ریشه انتقاد بد

اصل این مقاله مستقیما" برای وبلاگ پهره 2011 ارسال گردیده ولی متاسفانه تا این لحظه انتشار نیافته است .

در وبلاگ پهره (
http://pahra2011.blogsky.com/1390/03/26/post-2880/) مطلبی نوشته شده بود که باعث تاسف من شد و تصمیم گرفتم که نظر خود را در این باره بنویسم.


افرادی که نقد پذیر باشند و در مقابل افرادی که شیوه های صحیح نقد را بدانند زیاد نیستند. این در حالی است که نقد پذیری و به کارگیری شیوه های درست نقد از بزرگترین عوامل توسعه جوامع بشری است. کسانی که در غرب زندگی میکنند کما بیش با تماشای برنامه های مناظره تلویزیونی آشنا هستند و میدانند که افراد با دقت به حرف های طرف مقابل گوش می دهند و بعد با متانت جواب اورا می دهند. طرف مقابل هم با آرامش صبر میکند تا حرفهای مخاطبش به پایان برسد و مچددا" پاسخ میدهد. اما ما بلوچها که متاثر از فرهنگ فارس هستیم با تعارف و دروغ وقتی به هم می رسیم لبخند میزنیم ولی در ته دل چه داریم بماند، مسایل خود راپنهان میکنیم تا به مرحله انفجار برسد آنگاه وقتی به هم میرسیم مثل گلوله توپ با زبان آتشین حرفهایمان را بطرف هم پرتاب می کنیم و حتی گاهی از کوره در میرویم و بروی هم تیغ می کشیم.

در کشور ما ایران نقد کار آسانی نیست و مشاهده می کنیم که با منتقدین چگونه رفتار میکنند و از طرف دیگر گاهی بعضی رسانه ها و یا خود مردم عادی حرفهایی رابه نام نقد رد و بدل میکنند و با چیزهایی را برای جواب نقد به هم میگویند که هیچ شباهتی با نقد ندارد و بیشتر توهین و تصفیه حساب به نظر میرسد.

فرهنگ نقد در جامعه بلوچی جایی ندارد و بایستی آنرا بتریج تجربه کرد تا ابتدا بین روشنفکران و سپس مردم عادی جا بیفتد. هیچ کس نمیتواند که مدعی باشد که تماما حق با اوست و دیگران حق انتقاد از او را ندارند. اگر ما انتقاد دیگران را برنتابیم ، یقینا" خودمان از رشد و پویایی لازم محروم خواهیم شد. یکی از دلایل عمده ای که جامعه بلوچی به تحجر و پسرفت کشیده است فقدان فرهنگ نقد است.به عبارت دیگر نقدگریزی به عقب ماندگی می انجامد.

فرهنگ نقد خود را در خانواده یک بلوچ (مردسالار) به خوبی نشان میدهد. اعضای خانواده به جای اینکه دور هم بنشینند و انتقادات خود را نسبت به یکدیگر مطرح کنند، اغلب پدر با خشم و یا وانمود کردن به خشم حرف اول و آخر را میزند. لذا مشکلات آنها بطور ریشه ای حل نمیشود و حتی متوجه اشتباهات و مشکلات خودشان نمیشوند. این بی فرهنگی در خانواده ختم نمیشود و خودش را در محیط کار و از همه وحشناکتر (چون جامعه ما هنوز سنتی است) در روابط بین اقوام و ایل تبار نشان میدهد که معمولا یک ریش سفید یا ریس قبیله یا ملا و مولوی حرف اول و آخر را می زند و هیچکس حق انتقاد و اعتراض از او را ندارد. فقدان نقد پذیری باعث عدم اعتماد به نفس در بین زنان بلوچ و فرزندان آنها میشود. به تجربه ثابت شده است که مادرانی که خود اعتماد به نفس ندارند نمیتوانند فرزندانی تربیت کنند که روحیه ای سالم و اعتماد به نفس قوی داشته باشند.

نقد منصفانه ساز و کارهای خود را می طلبد که بتوان بر اساس آنها عملکرد دیگران را ارزیابی کرد و نسبت به آنها واکنش نشان داد. مثلا" در یک محیط کاری اگر از کار یک مدیر انتقاد نشود. مدیر فکر میکند که کارهایش درست است لذا به اشکالات و ضعفهای خود و کارش پی نمی برد و در این صورت باعث کاهش درآمد و یا ورشکستگی شرکت میشود. مدیری که از انتقاد میترسد یک مدیر بی صلاحیت است که امروز به فضل جمهوری اسلامی در کشور ما زیاد هستند و کشور آبادی را با منابع سرشاربه روزگاه سیاه نشانده اند.

جامعه ما یک جامعه سنتی است و فرهنگ نقد و نقدپذیری در آن نهادینه نشده است. بسیاری فکر میکنند که نقد کردن از آنها باعث کاهش شخصیتشان میشود ولی اگر درست بیندشند برعکس نقد باعث رشد و ارتقا منزلت افراد نقدپذیر میشود. البته نقد کردن راه و روشی دارد که ضرورت دارد که نقد منصفانه باشد و نقد کننده نباید عقیده اش را غیر قابل تزلزل بداند و صبر و تحمل داشته باشد و ضرورتا"به دیگران اجازه حق اطهار نظر را بدهد . اگر نقد کردن برای عیب جویی باشد با واکنش منفی مواجه میشود. نقد کننده باید نشان دهد که بیطرفانه نقد میکند و قصد تخریب و تضعیف طرف نقد را ندارد بلکه نیت او خیرخواهنه و در جهت اصلاح فرد و جامعه است.

از مدیریت پهره انتظار میرود که اگر خود را یک شخصیت فرهنگی میداند و عزم جزم دارد که در جهت ابتلا و ارتقا فرهنگ بلوچی کوشش و تلاش نماید، شیوه های نقد صحیح و انتقاد پذیری را بخوبی بیاموزد و در جهت رشد و توسعه آنها در جامعه روشنفکران و روزنامه نگاران بلوچ بیغرضانه پیشقدم باشد.

پس از این مقدمه می پردازم به نقد خسرو مدیر پهره از" دختری بنام زهره اهل لاشار" و حزب مردم بلوچستان و آقایان ناصر بلیده ای و رحیم بندهی.

ابتدا اینکه نویسنده ادبیات مناسب بکار نبرده است و با کلماتی تحقیر کننده از قبیل "سرقت"، "دختری بنام زهره اهل لاشار"، "اگر نمیتوانید چند هوادار خود را کنترل کنید چگونه..."

استفاده کرده است که بار منفی دارند و با عث واکنش درستی نخواهند شد.

خلاصه داستان مقاله ای که باعث رنجش خسرو از انتشار آن بدون ذکر منبع و ماخذ آن شده است از این قرار است که در سال 89 خسرو مدیر پهره با یک اعلامیه در پهره اعلام کرد که یک مسابقه بزرگ مقاله نویسی برای نویسندگان بلوچ برقرار میکند او اسامی تعدادی را در لیست آن اعلامیه ذکر کرده بود که از جمله اسم من هم در آن لیست بود. من در این مسابقه شرکت نکردم . آقای عبدالقادر بلوچ طنز پرداز مشهور با یک سرمقاله طنزی که به همراه این مقاله "فقر در بلوچستان" برای پهره ارسال کرده بود. من توضیحات طنزگونه او را در وبلاگ بلوچ متعلق به عبدالقادر و خود مقاله را در پهره آنزمان که بعدا" حذف شد خوانده ام. (بگذرم از اینکه آن مسابقه مقاله نویسی حقیقی نبود و خسر فقط برای تشویق نویسندگان چنین ترفندی بکار برده بود و من شناختی که از عبدالقادر دارم و همچنین از متن طنز او مشخص بود که او این مقاله را برای دریافت جایزه ننوشته است ) این مقاله که بخشی از واقعیتهای فقر و بدبختی بلوچستان را بیان میکند اخیرا" در یک وبلاگ دیگر بنام

(www.samad2003.blogfa.com) بدون ذکر منبع و نویسنده آن انتشار یافته است. سپس این مقاله عینا" با ذکر منبع انتشار از وبلاگ samad2003کپی شده و در وبلاگ(
http://zohrehbaloch.blogspot.com//) بازانتشار می یابد.

به نظر من خانم زهره تمام اصول روزنامه نگاری را انجام داده است و هیچ عیب و ایرادی در کار ایشان نیست برای اینکه او تمام اطلاعتی که در وبلاگ منبع انتشار مقاله وجود داشته ، ذکر کرده است. اگر آقای خسرو بی غرضانه انتقاد میکند بایستی مدیر وبلاگwww.samad2003.blogfa.com) مورد خطاب نقد خود قرار دهد نه دیگری را. چرا زمانیکه این مقاله بدون نام و نشان در وبلاگ صمد2003 چاپ شد او هیچ عکس العملی نشان نداد.


سوال دیگر این است که خسرو از کجا میداند که خانم زهره هوادار حزب مردم است. آیا خسرو ، زهره را از نزدیک میشناسد یا اینکه سند مستدل از سرویسهای امنیتی دارد؟ حالا فرض کنیم که زهره هوادار حزب مردم است ولی آیا او دوست دارد که اعتقادات حزبی و ایدیولوژیکی او را یک روزنامه نگار در وبلاگ خود افشا کند ؟
نکته دیگر اینکه خسرو از حزب میخواهد که جلوی هواداران خود را بگیرد. آیا اعضای حزب و هواداران آن خود را به حزب فروخته اند و در بست در اختیار حزب میباشند آیا آنها بدون اجازه مدیران حزب حق حرف زدن ، اظهارنظر کردن و یا فعالیت اجتماعی و فرهنگی ندارند. آیا فعالان حزبی مقلدین مذهبی یا احشام هستند که مالکیت آنها در اختیار حزب مردم است. چرا خسروی عزیز ناصر و رحیم را مورد خطاب قرار میدهد آیا آنها شخصیت حقوقی جداگانه ای ندارند که با شخصیت حقیقی یک سازمان تفاوت دارد. آیا آنها دوست دارند که شما به جای حزب از اشخاص نام ببرید؟


انتظار میرود و من حتم دارم که با انتشار مجدد این مقاله بسیار باارزش نویسنده آن حتی بدون ذکر نام او خوشحال میشود که مقاله اش یک بار دیگر با عث روشنگری افکار عمومی در باره مشکلات عدیده مردم بلوچستان میشود ولی نمیدانم که چرا خسرو به خواهر بلوچ ما که تازه کار است و باید در این راه اورا تشویق ،کمک و یاریش کرد، اتهام ناروا به او میزند؟

امیدوارم که برداشت من از این انتقاد خسرو اشتباه باشد و ایشان قصد هیچکونه تسویه حساب شخصی با خانم زهره و آقایان ناصر و رحیم نداشته باشد باز هم انتظار دارم که این سوالات من باعث رنجش خسروی عزیز نگردد و ایشان با سعه صدر و صبر تحمل همیشگی خود نکات تاریکی را که در ذهن من و شاید خوانندگان دیگر وجود دارد روشن نمایند
میربلوچ http://balochi.info
lashkarm@hotmail.com
جمعی از دانشجویان :که آقای پهره با کنایه و تمسخر به سوالات ما پاسخ داده بود 


۴ نظر:

  1. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  3. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  4. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف

نظرتان در مورد این مطلب بنویسید