۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه

بلوچستان در عهد پهلوی قسمت نهم عبدالکریم بلوچ‏



در قسمت هشتم از نحوه تصرف قلعه هیچان سخن گفتیم واینک به دنباله ان توجه بفرمائید اول لازم شد از پیامد این رخداد ولشکر کشی سردار حسین خان دوم جهت پس گرفتن قلعه هیچان ولشکر کشی میر هوتی خان بحمایت ازخواهر زاده ودامادش سردارعیسی خان که قلعه هیچان را بعد از فوت عظیم خان تصرف میکند

.



وحالا بعکس العمل قوای دولتی مستقر در پهره وخاش میفردازیم پس از پایان این ماجرا که بدون جنگ درگیری موقتا بصلح صفا منجر میشود مامورین دولتی از وجود. افراد مسلخ زیادی با خبر میشوند که تا هنوز بدستور سران طوایف خوداماده جنگ ودرگیری میشوند مدت کوتاهی از این لشکر کشی نمیگذرد میرهوتی خان حاکم لاشار را بعنوان پاره ای مذاکرات به خاش دعوت میکنند وی هم باتفاق برادرش شهنواز خان. وسید میرزاخان مشاور با دانش وقابل اعتمادش. وچند نفر دیگر عازم خاش میشود ومهمان سردار عیدوخان ریگی روز بعد از ورود با فرمانده پادگان ملاقات میکنند ونامه ستاد ارتش که از تهران صادر شده بود برای وی قرائت میکنند.
بدین شرح که در مرحله اول با میرهوتی خان رئیس طایفه لاشاری از در مسالمت وارد گفتگو بشوید که بدون عذر بهانه جهت حلع سلاح طایفه خود همکاری صمیمانه بنمایند ودر غیر این صورت وی را در خاش بعنوان تبعید نگهداشته وبلادرنگ یک ستون نظامی جهت حلع سلاح طایفه لاشاری بمنطقه اعزام گردد وپس از پایان حلع سلاح کامل طایفه لاشاری دستورحلع سلاح سایر طوایف مکران صادر خواهد شد. خلاصه پس از قرائت این نامه تهدید امیز به میر هوتی خان میگویند شما سه روز فرصت دارید نظر خود را اعلام بکنید تا تصمیم نهائی گرفته بشود میر هوتی خان ضمن بر شمردن حدمات خود در تامین امنیت وپیش قدم شدن در خلع سلاح طایفه خود واعلام همبستگی بحکومت رضاشاه از دستور ستاد ارتش اظهار تائسف میکند. وی پس از ساعتها مذاکره بخانه سردارعیدوخان ریگی بر میگردد ونتیجه مذاکرات را به اطلاع سردار عیدوخان وبرادرش شهنوازخان وسیدمیرزا خان میرساند عیدوخان که در این زمان یکی ازمشاورین نزدیک ویگانه فرد مورد اعتماد. مرکز وفرماندهان پادگان خاش بوده. بهر جهت وی پس از شنیدن سخنان میرهوتی خان وی را تشویق وترغیب به اطاعت امر دولت مینماید ویاد اور میشود که در شرایط کنونی هیچ قوم قبیله ای دربلوچستان توان مقابله ورویاروئی با حکومت رضاشاه را ندارد ومیگوید شما اولین سرداری بودی که در مکران با حکومت رضاشاه اعلام همبستگی نمودید ونتیجه انهم حکم بخشداری ودریافت مدال بود که بشما داده شد و حالا که دولت پی برده که افراد مسلح زیادی در طایفه شما وجود دارد دیگر راه وچاره ای نیست باید همکاری لازم را بکنید. میر هوتی خان در جواب عیدو خان میگوید من بدون رضایت وامادگی طایفه نمیتوانم اقدامی بکنم چون من تخت هیچ شرایطی حاضر به فشاراوردن واذیت وازار طایفه ام نیستم وهم توان انرا ندارم ونمیتوانم بدون رضایت وهمکاری انها بمامورین قول همکاری بدهم میر هوتی خان میگوید من در جلسه بعدی نظرات خود را با فرمانده پادگان در میان میگذارم وتصمیم نهائی گرفته خواهد شد.
خلاصه در جلسه بعد ی مجدا میر هوتی خان حدمات خود را یاد اور میشود واظهار میدارد خلاف انتظار من است که پیش از حلع سلاح شدن مخالفینم در منطقه مرا درمقابل دشمن حلع سلاح بنمائید فرمانده پادگان میگوید سلاحی که شما در مرخله اول تخویل داده بودید تمام ان سلاحها کهنه واز رده حارج شده بوده ا ند ولی با همین وجود شما مورد تفقد مقامات قرارگرفتید وبشما پست بخشداری داده شد وهم بدریافت مدال نایل شدید. وحالا که دولت پی برده که تا هنوز اسلحه فراوانی در طایفه شما وجود دارد چاره ای نیست که باید باز هم شما پیش قدم بشوید اسلحه موجود را تحویل بدهید تا سایر سران طوایف بدانند دولت در این مورد استثنا قایل نیست و بشما تعهد میدهیم که در مقابل دشمنانت حمایت همه جانبه ای بنمائیم بشرطی که شما با حلوص نیت همکاری لازم را جهت جمع اوری سلاحهای موجود در طایفه خود بنمائید. میر هوتی خان در شرایط بدی قرار میگیرد ومیداند اگر همکاری نکند دولت با شدت وارد عمل میشود وموجب اذیت وازار طایفه را فراهم میسازد میگوید بمن فرصت بدهید تا نسبت به دستور دولت با سران طایفه ام تماس گرفته ونظرات انها را جویا بشوم که ایا حاضر بهمکاری با من هستند یانه واگر حاضر شدند من وارد عمل میشوم وگرنه من در اختیار شما هستم وخود را از میر دوست محمد خان بارانزهی ومیر دین محمد بهتر نمیدانم فرمانده پادگان میگوید بما در مورد حلع سلاح طایفه لاشاری دستور اکید داده شده وتنها راهش این است که شما برادر خود را بمنطقه بفرستید ظرف مدت دوماه تمام سلاحهای موجود را جمع اوری وتخویل مامورین دولتی بدهند وخود شما تا پایان حلع سلاح در خاش بمانید.
حلاصه میرهوتی خان با نگرانی از جلسه بر میگردد جریان را به اطلاع برادرش وسید میرزا خان میرساند که دولت در مورد حلع سلاح جدی است وانها پس از شور وتبادل نظر به این نتیجه میرسند که باید در شرایط بوجود امده راهی بجز همکاری وجود ندارد چون نتیجه همکاری نکردن خطر از دست دادن شما وجود دارد. وهم دولت توان ان را دارد که بقوه قهریه متوصل بشود وسرانجام بنابودی طایفه منجر خواهد شد سرانجام پس ازشورو تبادل نظر تصمیم گرفته میشود. که شهنوازخان به اتفاق سید میرزا خان بمنطقه برگردند وبا سران طوایف بگفتگو بفردازند واولتیماتوم دولت را متذکر بشوند.


و ظرف مدت یکماه تمام اسلحه موجود که تعدادشان به صداها قبضه اسلحه میرسیده جمع اوری وتحویل مقامات نظامی مستقر در پهره میشوند وجریان حلع سلاح کامل طایفه لاشاری بمقامات بالا گزارش میشود میرهوتی خان پس از دوماه توقف درخاش همراه با تشویق وتقدیر ودریافت مدال لیاقت بلاشار بر میگردد. وهم تعداد پنج قبضه اسلحه جوازی در اختیار وی میگذارند این بود نخوه حلع سلاح کامل طایفه لاشاری بنقل قول از شهنوازخان میرلاشاری. برادر میر هوتی خان متوفای شهریور ماه سال 1350 شمسی.
خلاصه میرهوتی خان نتیجه تصمیم خود را به فرمانده پادگان در میان میگذارد که من سعی وکوشش خود را جهت راضی کردن طایفه بکار میبریم و همانطوریکه شما پیشنهاد کردید من برادرم وسید میرزا خان را بمنطقه میفرستم تا با سران طوایف وابسته وارد مذاکره شده وانها را تشویق وترغیب به تحویل دادن اسلحهای خود بنمایند. فرمانده پادگان از پیشنهاد استقبال میکند ومیگوید باز هم به اخترام وبه اعتمادی که بقول شما داریم هیچ ماموری را همراه برادرت وارد منطقه نمیکنیم انها سلاحهای موجود را جمع اوری نموده و در اخر به پادگان پهره گزارش وتحویل مامورین انجا بدهند. وبا این قرار داد شهنواز خان سید میرزا خان وارد منطقه میشوند وتمام سران طوایف لاشار را در هریدوک جمع میکنند ونتیجه مسافرت خود را بیان میکنند که دولت در نظر دارد در مرحله نخست حلع سلاح کامل را در بلوچستان از منطقه لاشار شروع بکنند واولتیماتوم دولت را هم متذکر میشوند که فعلا میر هوتی خان در خاش بصورت گروگان نگهداشته شده وتا زمانیکه شما سلاح تخویل ندهد امدن ایشان امکان پذیر نیست. سران طوایف با شنیدن این خبر یکصدا میگویند ما تمام هستی خود را فدای میر هوتی خان میکنیم وهمه قول همکاری وجمع اوری سلاحهای موجود را میدهند.
واینک به اصل مطلب برمیگردیم
بهر جهت به دنباله ماجرا توجه بفرمائید پس از صلح اشتی که توسط سردار محمد خان شیرانزهی وسرفراز خان مبارکی به انجام میرسید عیسی خان با خیال راخت بحکمرانی در هیچان می فردازد واولین فصل برداشت محصول برنج فرامیرسد تعدادی از نوکران سردار حسین خان دوم جهت تخویل گرفتن سهمیه سرداروارد هیچان میشوندوبحضور سردار مبارکی میرسندوی به انها میگوید همین خالا بدون معطلی از راهی که امده اید برگردید وبه سردار بگوئید ان شما بودید که زیر قول خود را زدید چون قرار بوده دریافت مالیات دشت کاروان را بمن واگذار بکنند و نکردند. بدین جهت من هم حاضر بدادن سهمیه مالیات ودهیک هیچان نیستم نمایندگان سردار. بلا فاصله بطرف گه( نیکشهر کنونی ) بر میگردند وجریان را به اطلاع سردار میرسانند وی هم میداند که باید برای همیشه از هیچان دست بردار باشد.
وان تصرف قلعه هیچان بود ضمنا تصرف ویا واگذاری قلعها چندان مهم نیست بلکه نگهداری ان مهم است وباید قبول کرد سردار عیسی خان از چنان روحیه وشجاعتی بر خور دار بوده که اگر عمویش رستم خان ویا دائیش میر هوتی خان حاضر بکمک وی هم نمیشدند وی کسی نبود ه که از قلعه حارج بشود درست است که وجود همسرش گرانازبودکه در مرحله نخست او پایش بداخل قلعه بازشد ولی در نهایت پایمردی او بود که قلعه هیچان برای همیشه بطایفه مبارکی تعلق گرفت یعنی تا زمانیکه بساط خانی وحکومتی در بلوچستان مطرح بوده.


خلاصه مدت زیادی از تصرف هیچان نمیگذرد سردار عیسی خان دست به ابادانی قناتی محروبه بنام( درگ )که در شمال ابادی هیچان واقع شده بوده میزند وان محروبه را یک قنات میری وملکی میدانستند شروع بکار میکنند ودرمدت زمان کوتاهی اب قنات جاری میشود وبه عمران وابادانی ان می فردازند. ضمنا تا این موقع بین سردار عیسی خان ومامورین دولتی هیچ گونه درگیری و نا رضایتی بوجود نیامده واو را اولین سرداری میدانند که بکمک نیروهای دولتی جهت مقابله. با میر علی محمد پدر میر دوست محمد خان وارد سرباز میشود ومورد تشویق وتقدیر سرهنگ محمد خان نخجوان مامور تعقیب میرعلی محمد قرار میگیرد. حلاصه حدود یک سالی از تصرف هیچان میگذرد میر هوتی خان تصمیم میگیرد بین پسران سیدی اقایان کمال خان ونیاز خان که پس از قتل میر سیدی که در اطراف کوچنک اتفاق می افتد خود را بنوراباد میرسانند. ومیار نورالدین خان که پسرعمو وداماد میر هوتی خان است میشوند. بهر حال میرهوتی خان دست بمیانجیگری میزند. اول با رستم خان وسرفراز خان تماس میگیرند واز برنامه خود انها را درجریان میگذارند نامبردگان میگویند ما به اخترام شما خرفی نداریم ولی حاضر بملاقات با پسران سیدی نیستیم شما انها را (پتر) عیسیخان ببرید ما قبول داریم و رفتن منزل عیسی خان را منزل خود وطایفه مبارکی میدانیم ( پتر یعنی رفتن منزل کسی بعنوان عذر خواهی).


بهر جهت تصمیم عملی میشود اقایان کمال خان ونیاز خان وسایر بستگان انها همراه شهنواز خان وسید میرزا خان وارد هیچان می شوند جلسه صلح اشتی بر گذار میشود. وعیسی خان میگوید ما از امروز دیگر هیچ اختلافی وکینه ای با پسران سیدی نداریم. ومیتوانند با خیال راحت بشگیم برگردند. واقایان شهنواز خان سید میرزا خان هم چند روزی پس از پایان جلسه صلح صفا با خوشخالی به لاشار بر میگردند واقایان کمال خان ونیاز خان هم پس از دوسال دربدری همراه عیال اطفال وفامیل وبستگان خود به شگیم بر میگرد زندگی عادی خود را شروع میکنند مدت زمانی نمیگذرد که دوباره شگیم رونق گذشته خود را باز میابد ودوباره پسران سیدی در منطقه مطرح میشوند وزندگیشان سر سامان میگیرد.
واینک بطرف چانف اهوران برمیگردیم
واز علت جلای وطن شدن میر رستم خان واز بوجود امدن درگیری سردار عیسی خان با قوای رضاشاه سخن اغاز میکنیم مدت زمان کوتاهی پس ازپایان حلع سلاح کامل طایفه لاشاری نوبت بطایفه اهوران میرسد بدستور مرکز یک ستون نظامی. بفرماندهی فردی بنام یاور مهدی خان بهمراهی سردار دادعلیخان مالکی (بامری ) وارد چانف شده وبا میر رستم خان وارد مذاکره میشوند از وی میخواهند مثل طایفه لاشاری خود دوطلبانه به حلع سلاح منطقه بفردازید رستم خان میگوید شرایط منطقه ما با لاشار فرق دارد چون چند طایفه اهوران که خود را از اقوام پیری درویش میدانند با من مخالف هستند وبخرف من اسلحه تخویل نمیدهند ومن هم نمیتوانم فقط طوایف دوست وهمراه خود را حلع سلاح بکنم شما اول ترتیب حلع سلاح مخالفین مرا بدهید بعد از من انتظار همکاری داشته باشید.


مهدی خان میگوید ما در منطقه چانف اهوران فقط شما را بعنوان رئیس طایفه میشناسیم وکاری به اختلافات شما نداریم دولت از شما میخواهد منطقه را با مسالمت حلع سلاح بکنید در غیر این صورت دولت توان انرا دارد که منطقه اهوران را حلع سلاح بنماید.
خلاصه رستم خان در شرایط بسیار ناگواری قرار میگیرد ونه میتواند دوستان خود را حلع سلاح بکند ونه دشمنان خود را در یک بن بست کامل گیر میکند که چه باید کرد هیچ راهی بنظرش نمیرسد که خود را از این بن بست برهاند مرتب با اقوام وبستگانش بشور مصلحت می نشیند که چه باید کرد هرکدام نظری میدهند. ولی رستم خان میگوید بنظر من تنها راهی که بصلاح وخیر طایفه وخانواده من میباشد حارج شدن من از منطقه میباشد تا من در یک عمل انجام شده قرار نگیرم چون من ختی مایل نیستم دشمنان من بوسیله من حلع سلاح بشوند. بحاطر اینکه اختلافات تشدید میشود وسبب متلاشی شدن طایفه میگردد واگر من خود را کنار بکشم ودر امر حلع سلاح همکاری نکنم در اینده بنفع خانواده وطایفه تمام خواهد شد عزم رستم خان جهت حارج شدن از قلعه چانف جزم میشود. ودر نهایت یک خادثه کوچک وکم اهمیت مزید بر علت میشود تا رستم خان تصمیمش را بدون معطلی عملی سازد.
وحالا بماجرا توجه بفرمائید یک روزبعد از نماز عصر رستم خان بیرون از مسجد چانف با بزرگان وریش سفیدان محل نشسته بودند که نا گهان یک سرباز میاید. روبروی رستم خان می ایستد. میگوید کدخدا این پولها را یاور بمن داده که بشما بدهم تا برای ما گوسفند ومرغ تهیه بنمائید رستم خان پولها را از دست سرباز میگیرد تخویل یکی از نوکرانش میدهد که مرغ گوسفند خریداری بنماید خلاصه رستم خان پس ازحرکت سرباز که او را کدخدا خطاب کرده بود سخت ناراخت میشود جلسه را ترک وارد قلعه میشود اوایل شب تمام قوم خویش وبستگان خود را فرامیخواند میگوید خالا که شغل من بکدخدائی ریسده دیگر اب چانف بر من خرام است وهمین امشب هر کدام از شما همراه من هستید خود را اماده بکنید که من همین امشب از چانف همراه زن بچه حارج میشوم خود را به ان سوی مرز میرسانم هر چه اقوام وبستگانش اسرار میکنند که اشتباه لفظی یک سربازرا نباید تا این اندازه اهمیت داد. رستم خان میگوید تا دیروز من خود کدخدا تعین میکردم وحالا بخود من لقب کدخدائی میدهند دیگر در چنین مملکتی نشستن ارزش ندارد اقوام وبستگان رستم خان میدانند که وی کسی نیست از تصمیمش بگذرد وخرفش دوتا بشود تعدادی زیادی از بستگانش اعلام امادگی میکنند ونیمهای شب رستم خان همراه عیال اولاد وتعدای از بستگانش از چانف حارج میشود بسوی کاجه براه می افتند تا از انجا از مرز حارج شده خود را بحدود گوادر برسانند واز والی گوادر که از طرف سلطان عمان تعین شده بود تقاضای پناهندگی بکنند ضمنا در این موقع دولت استعمار گر انگلیس که بر شبهه قاره هند تسلط داشته. بندر گوادر را به سلطان عمان واگذار میکند.
خلاصه روز بعد یاورمهدی خان از جریان حارج شدن رستم خان از چانف اگاه میشود وبلا فاصله وارد قلعه میشود انرا تصرف میکند.
واز این طرف هم زمانیکه سرفراز خان وعیسیخان متوجه حارج شدن رستم خان از چانف میشوند فوری بدنبال وی براه می افتند نرسیده بخدود سرباز بوی میرسند سرفراز خان از حرکت برادرش سخت ناراخت می شود که در این موقع حساس صلاح نیست شما از منطقه حارج بشوید وطایفه را تنها بگذارید. وبحاطر یک کلمه بی اهمیت نباید منطقه را ترک بکنید کار ها با صبر حوصله درست میشود رستم خان میگوید من بحرف سرباز ناراخت نشدم چون من قبلا تصمیم خود را گرفته بودم که تخت هیچ شرایطی جهت حلع سلاح طایفه با مامورین همکاری نکنم وتنها راهش راهم حارج شدنم از منطقه میدانستم خلاصه پند واندر سرفراز خان وعیسی خان موثر واقع نمیشود ونمیتوانند در تصمیم رستم خان لجباز یکدنده تغیری ایجاد بکنند سرانجام با رفتن وی با نگرانی موافقت میکنند وقرار میشود سرفراز خان وعیسی خان هم در غیاب رستم خان هیچ گونه همکاری جهت حلع سلاح اهوران با مامورین نداشته باشند روز جدائی وخدا خافظی فرامیرسد. .این بند شعر در اینجا صدق میکند که میگویند ( دو چیز ادمی را کشاند بزور = یکی اب نان ودگر خاک گور) وگویا برای رستم خان سردار شجاع اهوران چنین مقدر شده بود. وحالا نقل قولی از سردار عیسی خان مبارکی بشنوید میگوید اواخر سال 1309شمسی بود که رستم خان از منطقه حارج شد واز همان سال هم درگیری ما با قوای رضا شاه مستقر در چانف شروع میشود. وی میگویدهنگام خدا خافظی عمویم مرا در اغوش گرفت بمن گفت عیسی من از اهوران حارج شدم وتا این دولت هست برگشتن من امکان ندارد وشاید زندگی من در غربت بپایان برسد ولی این ارزو در دل من ماند که نتوانستم انتقام خون برکت را بگیرم. بتوسفارش میکنم که این ارزوی مرا بر اورده بکنیدچون تنها امید من وطایفه شما هستید عیسی خان میگوید من چنان تخت تاثیر گفتهای عمویم قرار گرفتم گفتم عمونگران نباش اگر خدا بخواهد بتو قول میدهم خون برکت خان گرفته خواهدشد. میگوید برای ما روز بسیار سختی بود ولی سرنوشت چنین رقم خورده بود که رستم خان خاکش در حوالی گوادر باشد وبرای همیشه از هم جدا شدیم.


میگوید من وعمویم سرفراز خان بطرف اهوران برگشتیم تا باهمراهی وهماهنگی طوایف متخد خود دست بمقابله ودرگیری با مامورین مستقر در چانف بزنیم وانها را از قلعه چانف بیرون بکنیم وطوایف اهوران که بیش از نود در صد ان با ما همراه بودند از حارج شدن رستمخان سخت نگران میشوند و امادگی خود راجهت درگیری با قوای دولتی اعلام میکنند این بود نقل قولی از سردارعیسیخان مبارکی وباید باور کرد نقل قول بزرگانی که خود ویا پدران شان در متن رخدادها بوده اند از نظر صحت ودرستی با نوشتار و کتابهای فلان فلان نویسنده غیر بومی نا اگاه ومغرض قابل مقایسه نیستند. ودر همینجا به قسمت نهم پایان میدهم- دنباله دارد وهمچنین طبق معمول از راهنمائی وانتقادات سازنده عزیزان استقبال میکنم و به این بند شعر توجه بفرمائید میگویند( مردانی توار شیرانی شکار مانیت یاد گار) موفق باشید 
عبدالکریم بلوچ














































۳ نظر:

  1. آیا خامنه ای یک دیکتاتور است؟

    از زمان سلسله صفویان تا پایان دوره پهلوی، ملایان در کنار پادشاهان شریک قدرت بوده اند و جنایات پادشاهان دیکتاتور را از نظر مذهبی توجیه میکرده اند. پس از انقلاب 57 آخوندهای حیله گر به رهبری دجال بزرگ خمینی ، خودشان بجای سلطان نشستند و قدرت مطلقه را در دست گرفتند.
    در مکتب آخوندهای شیعه خداوند قدرت مطلق است که این قدرت به نماینده خدا یعنی ولی فقیه در روی زمین واگذار شده است. حرف ولی فقیه قانون است و قابل اجرا برای تمام شهروندان میباشد.
    دیکتاتورها تفکر، اعمال و رفتار و حتی سرنوشتشان شبیه یکدیگر است. اصولا" چه کسانی دیکتاتور هستند؟ کسانی مانند ولی فقیه خودمان خامنه ای ، که حکومت مطلقه و استبدادی همراه با فرمانروایی مطلق را در یک کشوری دارند و خود را رهبر بی قید و شرط ملت میدانند. این رهبر بی رحم است و برای حفظ بقای خود از اعمال هیچگونه ستمی برعلیه مخالفین و معترضین ابایی ندارد.
    رهبر جمهوری اسلامی بقدری خودرای و مستبد است که تصور دارد او یک شخصیت منحصر فرد با درک و فهم و اندیشه ای است که نظیر او در کره زمین یافت نمیشود. مقربین او مداحان و چاپلوسانی هستند که هر دم او را تعریف و تمجید میکنند. احدی حق انتقاد از این دیکتاتور را ندارد. انتقاد از او مساوی با خطر انداختن امنیت ملی و مترادف با مفسدفی الارض میباشد. او تمامی قدرت را در دست دارد و حاضر نیست که اندکی از آن را به دیگری حتی نزدیکترین یاران و دوستانش واگذار کند.
    دیکتاتور ما خامنه ای مخالف هرگونه حزب و سازمان و گروه سیاسی و مدنی است. رهبر تام الاختیار ما مشروعیت خود را از الله گرفته است نماینده امام زمان غایب است. سید و اولاد پیغمبر است. مالک مطلق جان و مال ملت ایران است.
    خامنه ای دیکتاتور مانند اژدهایی بر سر خزانه ملت نشسته است حاتم بخشی های او به طرفدارانش شهره عام و خاص است. پول نفت ارٍث پدری اوست که به او قدرت بیشتر برای سرکوب و ترور میدهد. خامنه ای در مقابل هیچ دستگاه و یا مقامی مسول نیست و به کسی حساب پس نمیدهد.
    انتخابات فرمایشی، همیشه باید به نفع و خواسته او انجام و پذیرد. تفکیک قوای سه گانه در حاکمیت آخوندی معنی ندارد.
    مجلس و پارلمان فقط یک شکل صوری دارد و هر قانونی میتواند با یک حکم حکومتی دیکتاتوری خامنه ای لغو شود.
    سانسور، فیلترینگ، اختناق ، شکنجه، زندان و اعدام از ابزارهای روزمره اش برای سرکوب و گسترش ترس و وحشت میباشند. دیکتاتوری مذهبی ما منشور حقو ق و بشر را اصلا" قبول ندارد و هرگونه شکنجه و تجاوز به حقوق فردی را تغزیز میداند که از جانب خدا وضع شده است. آزادی مطبوعات و آزادی بیان را فقط برای خود و طرفدارانش قبول دارد. دروغگویی و ریا از خصیصه های مشهور اوست. در هنگام حمله ماموران نظامی به خوابگاه دانشجویان اشک تمساح میریزد و در پشت سر دستور بازداشت ، شکنجه و اعدام قربانیان را میدهد. دیکتاتور ایران ادعای رهبر مسلمانان سرتاسر جهان را دارد. به دستور او خانقاه دراویش گنابادی، مساجد اهل تسنن ویران و با خاک یکسان میشوند و در گوشه و کنار ایران هر روز امام زاده ای جدید کشف و بنا میشود. چاه امام زمان از سامره به جمکران انتقال داده میشود. مشهد و قم دو شهر مقدس در تحت فرمانروایی ولایت فقیه در کشور امام زمان هستند، بنای مساجد سنی در این دو شهر ممنوع است ولی این دو تبدیل به دو شهر مشهور برای صیغه در جهان میباشند که جاذبیت خاصی برای مسافرت پیروان و مقلدین خامنه ای از سراسر دنیا دارد.
    رهبری دیکتاتور ایران متخصص در تمام علوم انسان و تجربی است. او تمام مشکلات را با دعا کردن حل میکند. دیکتاتورهای دنیا باید بیایند و در مقابل او شاگردی کنند. زیرا که او ارکستر دیکتاتوری را به نحو احسن رهبری میکند. تاریخ تکرار مکررات سرنوشت یکسان تمام دیکتاتورهاست.
    خامنه ای دیکتاتور از سرنوشت صدام جنایتکار نیآموخت . آیا حال او از سرنوشت حسنی مبارک در قفس محاکمه خواهد آموخت؟ چنین روزی دور نخواهد بود که دنیا یک بار دیگر شاهد دادگاهی با حضور فرعون زمان خامنه ای در یک قفس باشد.
    آیا وکالت او را وکلایی که اکنون به دستور او در زندان هستند خواهند پذیرفت. شاید او در این باره هم اندیشه است که میتواند وکیل چینی هم وارد کند.
    عباسی مشاور خامنه ای: " تنها جایگاهی که مدیریت مادام العمر مشروط به عدالت دارد رهبریست "
    میربلوچ
    12/5/1390

    پاسخحذف
  2. باسلام دست شما درد نکند مردم بلوچستان تشنه شنیدن وقایع تاریخی هستند هر چند که تلخ وناگوار باشند ولی دانستن هر رخدادی برای نسل کنونی واینده ما مفید خواهد بود در ضمن چند جای مقاله سطر ها ونوشتها عقب جلو بودند اگر میشود اصلاح بفرمائید نویسنده

    پاسخحذف
  3. سلام
    این مطلب توسط ایمیلی دریافت کردیم و منتشر شده ما حق دست کاری در مطالب و مقالات نداریم امیدوارم شما نسخه ای از این مطلب را برای ما ارسال نمایید و ما منتشر خواهیم کرد
    با سپاس

    پاسخحذف

نظرتان در مورد این مطلب بنویسید