۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه

آنچه باید از بهار عربی آموخت: تعدیل در سیاست ها و پیشبرد اصلاحات





طی سالیان اخیر بحثی در جغرافیای شرق جهان در گرفته مبنی بر اینکه دولت های خاورمیانه نیاز به اصلاحات دارد و اکنون با موج بیداری ملت های عربی و "بهار عربی" ، حکومت های برخاسته از مردم و جنبش های نوظهور مترقی خواه، راهبرد جدید سیاست خود را بر آن بنا گذاشته و مقرر داشته اند تا خود ابتکار عمل را در دست گیرند و اساس اصلاحات را بر دموکراتیزه کردن سیستم های سیاسی تجدید بنا نمایند.


 در شرایط کنونی، اصلاحات ابعاد متفاوت و گاها متضادی به خود گرفته، اتحادیه اروپایی و آمریکا بر آنند تا اصلاحات را بعنوان یک پروژه در منطقه پیاده کنند، پروسه ای که آنها می خواهند به سرانجام برسد، اصلاحات در نظام ساختاری کشورهای خاورمیانه بگونه ایست که بر تشکیل مرزهای زبانی و نژادی شدت بخشد و از اقتدار و اتحاد جمعی ملت ها و یگانگی اهداف و آرمان ها در قالب یک تفاهم و همزیستی تاریخی، بکاهد.
 اما اصلاحات در مفهوم اجتماعی و ملی خود و آنجا که با زبان ملت ها بیان می شود، دارای معنایی متفاوت است. در متن مردم، آنچه اصلاحات خوانده می شود، دستیابی به مطالبات و خواسته های مردمی و طی روند دموکراتیزاسیون است که آغاز و پایان یک پروژه را نمی توان بر آن معین نمود و در واقع حرکت پویا و بنیادین یک ملت است که با آگاهی و شعور کسب شده خود، راه جمهوریت و تحقق حکومت ملی را هموار می سازد و با پشتوانه فرهنگی تاریخی چندهزار ساله و هویتی متکی بر باورها و ملت، مرحله به مرحله به پیش می رود.
 پس اصلاحات مردمی نه پروژه ای صرفا در دست حاکمان، بلکه اعم از نقش مردم و حکومت است و نه اسیر دست هژمونی خاص، بلکه حرکتی عمیق و بر مبنای تحولات واقعی در بنیان های اجتماعی و فردی یک جامعه می باشد که مطالباتی را با خود به همراه دارد.
 اگر جامعه چندملیتی ایران را مورداً در بحث قرار دهیم، اینکه اصلاحات و نیازهای اجتماعی مردم ایران یک اصل مترقی است و اپوزوسیون فرامرزی دچار یک خمودگی فکری و سیاسی شده است، حرفی در آن نیست و از سویی دیگر همگان بر این موضوع بخوبی واقفند که این خود جهان غرب است که از حکومت های ناکارآمد دست نشانده و بی کفایت خودکامه، اعم از رژیم های پس مستعمره و به اصطلاع انقلابی حمایت می کند و امروز با سیاستی متناقض و بر اساس خوابگردی های جدید خود، یگانه راه برون رفت از بحران افزایش نارضایتی از دیکتاتورهای وابسته به غرب را، لیبرالیزه کردن حوزه های سیاست و فرهنگ جوامع شرقی عنوان می کند.
بر اساس آنچه در رسانه های بین المللی فاش گردید، سرویس های نظامی و اطلاعاتی غربی ارتباطات و معاملات گسترده ای با حکام فاسد مصر و لیبی داشته اند، در ابتدا نیز آمریکا و غرب از مخالفان اصلی تغییر این حکومت ها بودند، اما با سست شدن پایه های قدرت توسط موج اعتراضات چندین میلیونی، به ناگاه غرب تغییر رویه داد و منافع خود را در آن دید که بازوی نظامی و تسلیحاتی معترضان قرار گیرد تا از غنایم جنگی بی بهره نماند. پس جای تعجب نیست که بگوییم چرا آمریکا و جهان غرب بر خلاف سیاست خود در قبال دولت های مردمی در حال شکل گیری عربی، بسیار مشتاق است تا فرآیندی کهنه و پوسیده را در مورد ایران و اقوام ایرانی دنبال کنند. جنگ های چندین ساله و صرف هزینه های مالی و تلفات سنگین در افغانستان و عراق و عملیات ها و مداخلات نظامی پراکنده در چندین کشور دیگر، گویا برای متحدین ناتو خسته کننده بوده است و این روزها قصد آن نموده تا بدون آنکه با نظامی گری های مرگبار خشم ملت ها را برانگیزد، در این منطقه صاحب خانه شوند و آشیانه ای همیشگی برپا کنند. و چه کسانی جز گماردگانی تحمیلی بر قومیت های مختلف ایران با عناوین خودساخته اپوزیسیون بهتر خواهند توانست نقش سرسپردگی خود را به دول غربی ابراز دارند.
 بدون تردید عواملی باعث گردیده است تا کشورهایی همچون روسیه، سوئد، نروژ، دانمارک، انگلستان، کانادا و... به نقش افزون اقوام ایرانی بر ثبات و پیشرفت و تسلط آنان بر نواحی استراتژیک ایران پی برده و به عوامل و جریان های دست نشانده و حامی خود بهای بیشتری بدهند. تشکیل کنگره ملیت های ایران فدرال را می توان در همین راستا ارزیابی نمود، تا مستعمره سازان مدرن با تحمیل نیروهای خودپرورده و فشار سیاسی بتوانند در روابط دیپلماتیک میان اقوام ایران تاثیرگذار باشد.
 شاید بتوان گفت ایران تاکنون نتوانسته است بخوبی از همه ظرفیت های مثبت اقوام خود بهره گیرد. با احتساب آنچه که در منطقه خاورمیانه رخ می دهد، این بحث قطعا با شدت بیشتری مطرح خواهد شد که اصلاحات به نحوی که دموکراتیزاسیون بر اساس منافع ملت ها را توسعه بخشد، گزینه گریزناپذیر همه دولت هایی خواهد بود که به ثبات سیاسی و منافع ملی خود اهمیت می دهند.
 اما سوال اینجاست؛ آیا باید این اصلاحات «از درون جامعه و از ایدئولوژی مشترک ایرانیان سرچشمه گیرد و یا با اهرم فشار از بیرون آغاز شود». تاریخ نشان داده است که اصلاحات با فشار بیرونی گرچه شاید تاثیر ظاهری بر یک جامعه بگذارد، اما نمی تواند کارساز باشد. لذا طرح هژمونی غرب با دستاویزی بنام اپوزیسیون خودساخته که حتی فاقد «یک ایدئولوژی فراگیر و کاربردی تعریف شده و قابل تعمیم بر ایرانیان» است و حامل نظریات و سیاست های تحمیل شونده بر اقوام ایرانی به هیچ وجه سازنده نیست و نخواهد بود.
 مهندسی اصلاحات در جهتی که بتواند بر تشریک اهداف و آرمان های اقوام ایران بیانجامد، می بایست در یک فرآیند «بومی» تحقق یابد و مدل های انگلیسی، سوئدی و غیره علیرغم ظاهر فریبنده و لعاب دار خود، همانند عمل پیوند مخاطره آمیزی خواهد بود که یقیناً پس زده خواهد شد.
 نواحی قومی ایران دوره ای از اصلاحات فکری و سیاسی را به کمک مصلحان خود پشت سر گذاشته است و می توان گفت بسیاری از چالش های گذشته، امروزه رفع گردیده است و مردم ایران آموخته اند که می بایست شرایط خود را بر مبنای دوستی و تشریک مساعی بر پیمانی واحد بنام سرزمین مشترک ایران بسنجند و راه حل بسیاری از معضلات، گره خورده در نیروی هم افزایی همه اقوام ایران است که نیز پتانسیل آنرا خواهد داشت تا در برابر عظیم ترین چالش ها بایستد و ایران قدرتمند با فرصت هایی که اقوام بزرگ آن ایجاد خواهند کرد، همواره پیروزمندانه در برابر رقبای خود قد علم کند.
 آنچه امروز اهمیت دارد، نوع برداشت مردم و برخی مسئولین ایران از فرآیند «اصلاحات» است که گاهی مثبت و سازنده و گاها مخدوش و در واقع منفی بوده است و اگر چنانچه  این برداشت تحت تاثیر سیاست های ناعادلانه و ناصواب غرب با ابزار سیاسی اپوزیسیون تجزیه طلب قرار گیرد و بر اهداف سیاسی و  وجهات غیرقابل پذیرش از سوی مردم ایران استوار باشد، اصلاحات نه تنها کارساز نخواهد افتاد بلکه حتی موجب رشد احساسات حتی بسیار تند ضدغربی نیز خواهد شد و طبعا اپوزیسیون نیز با وجهه منفورتری در میان توده های مردم مواجه خواهد شد.
 نباید فراموش کرده که همواره نیروهای خارجی در دگرگونی های منطقه نقشی تعیین کننده داشته اند. حرکت های تجددگرایانه، پیدایش جنبش های تجزیه طلب و گروهک های مسلح شورنده بر حکومت های مرکزی، دولت ها و سلطنت های برخاسته از کودتا، تجزیه سرزمین های بزرگ، تلاش برای رسمیت بخشیدن به جریان های خودسر جدایی خواه در مجامع رسمی بین المللی همچون سازمان ملل متحد، پیدایش سیاست عدم تعهد، تشکیل اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج و... نتیجه آمیختگی سیاست غرب با مداخلات پایان ناپذیر بر سرنوشت دیگر ملت هاست. و البته حافظه تاریخ نیز حکایت از آن دارد که این عوامل خارجی در بسیاری از مواقع مانع پیشبرد اهداف مصلحان برخاسته از درون ملت ها بوده است، مانند آنچه در عراق، افغانستان، سودان و جمهوری های نو تاسیس آسیای میانه و.. در حال وقوع است.
 کوتاه سخن ایکه اصلاحات چه به اختیار و چه به اجبار، می رود که تحقق یابد و حتی در ذهن حکام خودکامه و مستبد نیز جا افتاده است که برای باقی ماندن، چاره ای جز تن دادن و قبول اصلاحات ندارند. چنانکه حکومت های سرکوبگر سوریه، یمن و بحرین نیز با شدت گرفتن اعتراضات، بررسی و احتمالا اجرای اصلاحات را آغاز نموده اند، طالبان نیز پذیرفته است تا با تعدیل سیاست های ایدئولوژیکی افراطی خود در تشکیل ائتلاف قدرت در افغانستان سهیم باشد. همچنین اصلاحات در نظام سیاسی و اختیارات قوای چندگانه ترکیه و حرکت به سمتی که ارزش های اسلامی و همچنین سکولار جامعه ترکیه محترم شمرده شوند در حرکت است. 
 عربستان سعودی نیز که خود را تحت فشار مشترک اصلاح طلبان، سلفی ها و آمریکا و تا حدودی اروپا می بیند، ابتدار در اوایل دهه به مجلس مشورتی تن داد و سپس موج ارسال نامه های روشنفکران، از جمله اساتید و علمای نوگرا و تجار به آل سعود آغاز شد و هم اکنون با خیزش ملت های عربی، دولت عربستان با برخوردی نرم تر از سلفی های تندرو، ترجیح داد تا خود حامل اصلاحات و تغییرات شود و بر اصلاحات هدایت شده اصرار ورزد، چنانکه فضای بازتری برای حضور موثر زنان در جامعه و حتی لایه هایی از نظام سیاسی و فعالیت تشکل ها و احزاب ایجاد شده است و اخیرا زنان عربستانی در چند شهر سعودی از جمله ریاض می توانند با محدودیت هایی کمتر از آنچه قبلا وجود داشت رانندگی کنند.
 اصلاحات در ایران نیز بسته به شرایط جامعه و دولت های برآمده، ممکن است شتاب بگیرد و یا از روند افزایشی آن تا حدودی کاسته شود، اما آنچه مسلم است اینکه امری لازم، پیوسته و مداوم است.
 چه خوب است که اپوزیسیون به اصطلاح ایرانی از حرکت های مردم سالار منطقه بیاموزد که قدرت هرچند بزرگ و یا ابرقدرت باشد، اما در برابر خواست و اراده ملت ناتوان و مستاصل خواهد بود و ناچار به زانو خواهد نشست، پنهان شدن در پشت دیوارهای کاخ سفید و جولاندهی سیاسی در خلوتکده امن استکهلم و تلاش برای ارائه مدل های دموکراسی غربی و هرچند با برجسته سازی و پشتیبانی رسانه ای «مرداک» ها، عاقبتی نگون بخت تر از "عبدالله صالح" و "قذافی" نخواهد داشت. هر روز از آنچه در جهان انقلابی عرب و سرشکستگی های اقتصادی و سیاسی قدرت های مدعی و سرطان در حال رشد بحران اقتصادی و فقدان آزادی انسان سالار در جهان رخ می دهد درسی آموزنده است برای خودسازی، اصلاح اعمال و سیاست ها و تعدیل آن و پرهیز از آنچه که تقابل میان منافع ملت و منافع ضدملی را نزدیک تر می گرداند. هرگز فراموش نکنیم؛ فریب و خودکامگی هرچند نیز که همچون «ژنرال نامبارک» فرعون گونه باشد و در زیر سایه تل آویو و اهرام برافراشته ی قدرت و ثروت بیاساید، اما نهایتا در پیشگاه ملت و در اتاق های آهنین تحقیرآمیز محاکمه خواهد شد و آنوقت نه زمان ندامت خواهد بود و نه جای گریز.
میرسوبان – 10/14/2011
mirsouban@hotmail.com

۱ نظر:

  1. این سرزمینی که امروز نام جعلش ایران است، جایگاه اقوام و تمدنهای گوناگونی بود. زمانی که هنر و فرهنگ عیلامیها در اوج شکوفائی‌اش بود، از پارسها و مادها هیچ نشانی در تاریخ این منطقه نبود. و تو هم بالا بروی و پائین بیائی، نخواهی توانست جعل و تحریفت را برای من جا بیاندازی.

    پاسخحذف

نظرتان در مورد این مطلب بنویسید