۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه

نامه پانزدهم محمد نوری‌زاد سه روز زودتر از معمول منتشر شد


دکترمحمد نوری‌زاد، بر خلاف همیشه که نامه‌های خود به سیدعلی خامنه‌ای را در روز جمعه هر هفته منتشر می‌کرد، این بار به ناچار نامه خود را در روز سه‌شنبه منتشر کرد. چرا که نگران بود وی را جمعه‌ای نباشد. «بارانی در راه است» عنوان نامه اخیر محمد نوری‌زاد به رهبر ایران است. نامه پانزدهم محمد نوری‌زاد برخلاف معمول پیش از فرارسیدن جمعه منتشر شد. وی در این نامه که خطاب به رهبر ایران است، روی سخن را به برخی شخصیت‌های مذهبی و سیاسی کشور بازگردانده و آنان را دعوت کرده است تا به سیدعلی خامنه‌ای نامه بنویسند. وی در بخشی از این نامه سخنی از آیت‌الله العظمی وحیدخراسانی نقل کرده است که ایشان گفته‌اند:« والله اگر برمن مسجّل شود که خروجم به نتيجه خواهد انجاميد، همين فردا خروج خواهم کرد.»
به گزارش خبرنگاران سبز به نقل از سایت شخصی دکتر نوری‌زاد،
 متن این نامه به این شرح است
به نام خدايی که سيل آفريد
بارانی در راه است!
سلام به رهبر جمهوری اسلامی ايران
من ناگزير اين نامه را که بايد در واپسين ساعات روز جمعه منتشر می شد، همين حالا منتشر می کنم. نگرانم که مرا جمعه ای در کار نباشد. بازی کودکانه ای که سازمان اطلاعات سپاه با من و با خانواده ام شروع کرده است، ازديروز- دوشنبه – وارد مرحله ی تازه ای گرديده است. آری، ممکن است بنا به فرمايش مأمورانی که به من گفتند: پودرت می کنيم و درصد سايت داخلی و خارجی آبرويت را می بريم، هم پودرم کنند، وهم بزعم خود با آبرويم بازی کنند.
کاری که اطلاعات سپاه با من و با خانواده ام شروع کرده است، آنقدرمشمئز کننده و سخيف است که من هيچگاه يک چنين رفتاری را از ساواک شاه، نه شنيده و نه درجايی خوانده ام. گلی به گوشه ی جمال شما با اين سازمانی که برزانو نشانده ايد و آنان را مثل جادوگران بابِلِ قديم، به سمت خانواده ها و درهم کوفتن مناسبات خانواده یِ منتقدانِ خود گسيل می فرماييد.
کاش مأموران شما آنقدر مرد بودند که به نوشته های من، با نوشته پاسخ می گفتند، نه آنکه به حريم خصوصی من نفوذ کنند و برای ترميم سرشکستگی ها و فضاحت های جاریِ خود، به تخريب زندگی من بسيج شوند. از قول من به آقای تائب – رييس سازمان اطلاعات سپاه – ومأموران نابالغِ وی بفرماييد: قبول، به فرض که نوری زاد و خانواده اش را پودر کرديد و از هم دريديد، با دست های خونين خود چه می کنيد؟ از قول من به آقای تائب بفرماييد: جناب حجت الاسلام والمسلمين، خونِ دست های شما، آنگاه که مغز جوانان ما را متلاشی کرديد و همزمان خونشان را انکار فرموديد، آنچنان با سنت ها و محکمات تاريخی در آميخته است که نآنا با آب هزار دريا نيز زدوده نمی شود.
رهبرگرامی،
مأموران سپاهی شما ، درانتقام از تيزابی که من در نامه هايم برسرشان فرو باريده ام، آشکارا به حريم خصوصی من دخول کرده اند و درکثيف ترين شکل ممکن، برای برهم زدن و متلاشی کردن کانون خانواده ام، بکارهای ابلهانه ای دست برده اند. ای خاک برسرِ دم و دستگاه يک سيستم اطلاعاتی که با ورود به حريم خصوصی منتقدان، به ترميم عجز خود می پردازد. اگر هنوزدر قاموس فکری و حيثيتیِ شخصِ شما، خانواده و حريم خانواده ارزشی دارند، به مأموران اطلاعات سپاه و سايرينی که در وزارت اطلاعات به همين کارها مشغولند، بفرماييد سراز خانواده ی من وساير معترضان بيرون کشند. ويا اگرنه، ورود اين نابخردان و افسار گسيختگان به اشاره ی جناب شما صورت پذيرفته و می پذيرد، بفرماييد تا ما، باورهای ايمانی و انسانی خود را با شاخص جديدی که شما باب کرده ايد تنظيم کنيم.
نامه های من با هر مضمونی که برشانه حمل می کنند، از اميد و نيکفرجامی سرشارند. ما هنوز به شما و به فرجام نيک شما دلبستگی داريم. حساب شما را از حساب جباران تاريخ جدا کرده ايم. ما نمی خواهيم شما را و مأموران شما را در انزوايی که در پسِ مرزهای تاريخیِ ما پای می کوبد، گرفتار ببينيم. يک روزهايی ما ادب را، احترام را، تکريم آحاد خانواده را، وخط قرمزی به اسم حريم خصوصی مردمان را از جناب شما فهم می کرديم. من اطمينان دارم افسار گسيختگان اطلاعات سپاه، دور از چشم مبارک شما سربه اندرون خانواده های ما فرو برده اند. من نمی توانم باور کنم آندسته از مأموران اطلاعات سپاه که در مجاورت هيولاگونگی سربرآورده اند، از جناب شما برای سرک کشيدن به خانواده ها و آشفتن نظام آن خط گرفته و می گيرند. مباد آن روز که بشنوم حضرت شما به اين هيولاها فرموده باشيد: برويد و هربلايی که می توانيد برسر نوری زاد وخانواده اش بياوريد. نه نه ، ما هنوز شما را درحوزه ی ادب ورزی و رعايت اصول اخلاقی، صاحب وجاهت می دانيم. اگر روزی درهمين نزديکی ها اتفاقی نامبارک در کانون زندگی من رخ داد، خواهم دانست – و برای شما خواهم نوشت – که شخص جناب شما در ترسيم اين نامبارکی دخيل بوده ايد و شخصاً به مأموران خود فرمان فرموده ايد که با من آن کنند که با کافرِحربی نمی کنند.
رهبرگرامی،
احتمال دارد من به همين زودی توسط مأموران وفادار شما پودر شوم. وخانواده ام به آوارگی درافتد و متلاشی گردد. اگر اجازه بدهيد و موافق باشيد، من ازمخاطبان خود می خواهم که در غياب من به نگارش نامه همت کنند و همچنان جناب شما را با الفاظ شايسته ندا دردهند. ما هنوزبه شما و به رفتار متوازن شما اميد داريم. شما را بخدايی که می پرستيد، از چنبره ای که گِرداگِرد شما بالا برده اند، بيرون بزنيد. هوای جامعه را آنگونه که هست استنشاق کنيد. اجازه ندهيد موريانه هايی که چهار ستون مناسبات ما وشما را می جوند، شما را در شرايطی که خود پديد آورده اند، گرفتار کنند و از زبان شما آن برآورند که خود می خواهند. من زنده يا مرده، در پيشگاه خدای متعال، ودر پيشگاه مردم فلک زده ی ايران عزيز، جمعی از نخبگان جامعه ی خويش را به مدد می گيرم تا از هفته ی آينده، يک به يک، يا چند به چند، روبه جناب شما نامه بنويسند و شما را از آسيب ها و الفت ها با خبر کنند.
اين عزيزانی را که من نام می برم و از آنان می خواهم تا برای شما نامه بنويسند، از سرشناسان وادی علم و ادب و ايمان و تقوايند. من اينان را در اجابت درخواستم، يا حتی دربی بها دانستن آن، به خدا وا می گذارم.
من و خانواده ام در اين چند وقت، رنج فراوانی را تحمل کرده ايم. اگر تا هفته ی بعد و هفته های بعد زنده بودم و خانواده ام برقرار بود، همچنان برای شما خواهم نوشت. وگرنه فردای قيامت، اگر مرا فرصتی و امکانی بود، هم گريبان شما را خواهم گرفت، وهم گريبان اين چند نفری که يک به يک نامشان شماره می کنم و مختصری با آنان سخن می گويم:
۱ – همسرشهيد همت و همسر شهيد باکری: شما خوبان در اين دوسال بسيار آسيب ديده ايد. آقای شريعتمداری کيهان از شما نيز فروگذارنکرد و برشما ناسزاها باريد. شرمم باد که دهان قلم خويش را به تکرار و يادآوری آن ناسزاها بيالايم. شما ازآبروداران بنامِ سرزمين ماييد. من شما را به نمايندگی از خانواده های مکرم شهدا به اين معارضه فراخوانده ام. می دانم برای شما سخت است، اما شما را به عزيزان وشهيدانتان سوگند، قلم برگيريد و هرچه بشارت و هرچه هشدار سراغ داريد به سمت رهبرمان اشارت دهيد. من شما دوتن را بسيار غيور يافته ام. شايد پرچمداریِ شما در اين تقاضايی که من به ميان آورده ام، ديگران را برسرشوق آورد و آنان نيز به تکاپو درافتند. شما در فردای قيامت جلوی خيلی ها را خواهيد گرفت و از آنان به پيشگاه خدای خوب شکوه خواهيد بّرد. اما چرا من و خانواده ام در
همان فردا، جلوی شما را نگيريم و نگوييم چرا ما را دراين ورطه ی بلا تنها گذارديد؟ مباد آن روز. من با تمام ارادتم در پيشگاه سلامت و صلابت شما دوتن سرتعظيم فرود می آورم.
۲ – حضرت آيت الله وحيد خراسانی: من جناب شما را بسيار دوست می دارم. همين که درآن ديدار کوتاه سکوت فرموديد تا من هرآنچه را که دردل داشتم برشما ببارم، برعلاقه ی من نسبت به خود افزوديد. من درآن ديدار جسورانه به شما گفتم: جناب وحيد، مردم ما چقدرِ ديگر بايد هزينه کنند تا برای شما علما بقدر آن خلخالِ ربوده شده از پای آن زن يهودی بيارزد تا شما علما يک تکانی بخوريد و عمامه از سربگيريد و پای برهنه از بيت شريفتان بيرون بزنيد و فرياد کشا نسبت به فجايع جاری کشور بر بشوريد؟! به شما گفتم: چرا خروج نمی کنيد؟ چرا آبرويی را که از مردم و از دين خدا داريد، خرج مردم و دين خدا نمی کنيد؟ گفتم: مگر قرآن نفرموده : برای خدا قيام کنيد اگر چه به زيان خودتان و به زيان پدر ومادرتان و به زيان خويشاوندانتان تمام شود؟ گفتم: جناب وحيد، مردم را کشته اند و اموال مردم را سوخته اند و تخريب کرده اند و چهره ی بسيج و بسيجی را تا حد شعبان بی مخ ها خراشيده اند.پس کی می خواهيد اعتراض کنيد؟ وشما با تبسمی مدام به من فرصت داديد تا سخنم و آتش درونم فرو بنشيند. درپايان فرموديد: آقای نوری زاد، والله اگر برمن مسجّل شود که خروجم به نتيجه خواهد انجاميد، همين فردا خروج خواهم کرد. اکنون به محضر شما عارضم که: خروج نه، اما برای رهبر نامه ای بنويسيد و با آن شجاعتی که از شما سراغ داريم، جناب ايشان را به مخاطرات پيش رو وبه کورسوهای اميد هشدارو بشارت دهيد. قرارما و شما، فردای قيامت بجای خود، قرار ما درهمين دنيا. مباد نامه های خود را محرمانه برای ايشان ارسال فرماييد. بنای ما بر انتشارِعلنی نامه هاست.
۳ – حضرت آيت الله جوادی آملی: من شما را شخصيتی فرهيخته و عارف و عالم و با تقوا می دانم. اما از شجاعتتان سراغی نمی بينم. حضرتعالی به قرآن و نهج البلاغه بسيار مسلط ايد و بدانها اشراف داريد. اگر به فراخوان من بها ندهيد، شما را به همان قرآن و به همان نهج البلاغه ای وا می گذارم که عمرخود را مصروف فهم آن ها فرموده ايد. سکوت فراوان شما در قبال حادثه های اين دوسال اخير، چه به اسم تقيه و چه به هر اسم و به هر دليل شرعی و عقلی، مردمان ما را به انزجار از اسلام ترغيب کرده است. دست به قلم ببريد و برای رهبرمان نامه ای و نامه هايی بنويسيد و از ايشان بخواهيد فکری برای اينهمه انشقاق مردم بکنند و به آغوش مردم باز گردند. به ايشان بفرماييد که پوزش خواهی از مردم، و ترميم رنج های آنان، به خداوندی خدا، ای بسا عزت ايشان را مضاعف گرداند. اگر به اينگونه اشارات من تمايل نداريد، به هرچه که خود بدان متمايليد اشاره فرماييد. مهم اين است که مردم ما از جناب شما يک دو خط نامه بخوانند و باور کنند که علمای شيعه، هيچگاه وامدار حکومت ها نبوده اند و به وقت ضرورت، به ميان آمده اند و از حق و از مظلومان دفاع کرده اند. وگرنه، اين چند روز دنيا را به سکوت و تماشا سپری فرماييد. که در اين صورت، من و خانواده ام و هزاران خانواده ی ديگر، فردای قيامت راه را برشما خواهيم گرفت.
۴ – حضرت آيت الله مکارم شيرازی: شما نيز از صاحب نامان اين روزگاريد. حادثه های اين دوسال اخير را تماشا کرديد و ترجيح دادی سکوت کنيد. اما نه ، يک چند باری به بدحجابی ها و فعاليت وهابی ها اعتراض فرموديد. خون جوانان بی گناه مردم را به چشم ديديد و ازيک اعتراض ساده هراسيديد. ظاهراً برای مرجعيت، برخورداری از شجاعت، يک ضرورت حتمی است. ما شما را شجاع می خواهيم. با آن قلم شيوايی که آثار علمی فراوانی پديد آورده، نامه ای به رهبرمان بنويسيد و وی را به فرداهای مهيبی که در کمين کشور ماست هشدار دهيد و خيرخواهانه حضرت ايشان را به آشتی و دلجويی از مردم معترض و آسيب ديده ترغيب فرماييد. وعده ی ما و شما نيز فردای قيامت. بخدا قسم حضرت آيت الله، ما نيز چون شما خانواده ی خود را دوست داريم و از رواج آشوب و اضطراب در خانواده و در کليت کشورمان در رنجيم.
۵ – حضرت آيت الله صانعی: من به شخص شما ارادت ويژه ای دارم. نامه ی شما به رهبرمان، با وجود همه ی لطمه هايی که از هواداران ايشان تحمل فرموده ايد، می تواند راهها را بگشايد و بن بست ها را پس بزند. در يک سال و نيمی که من در زندان بودم، نمايندگان جناب شما به خانواده ی من سرزدند و از آنان دلجويی کردند. امروز همان خانواده در معرض آسيب و دربدری است.
همان خانواده ی خون جگر، توسط مأموران هرزه ی اطلاعات سپاه، به سمت آشوب و گسست رانده می شود.م. من شخصاً درمعرض تهديد شما درشکستن سکوت صاحب وجاهت ايد. با نامه ای به رهبر، از آسمان خدا برای مردم ما برکت و رشد و همدلی، و برای رهبرما نيکنامی و فرود آمدن از بلندای دست نيافتنی ای که برای وی برساخته اند، آرزو کنيد. شما را به خدا مبادا نگارش نامه را به دوردست ها احاله دهيد! پسنديده است که درهمين هفته ی آينده، هجوم نامه های شما عزيزان به سوی رهبرمان بال بگشايد و وی را در زير بارش کلمات شريف انسانی و آسمانی غسل دهد.
۶ - حضرت آيت الله بيات زنجانی: جناب شما نيز از ارادت من به خويشتن نيک خبرداريد. دست به قلم ببريد و با ترنم کلمات، فضايی از درستی و رعايت حقوق مردم و انصاف و خيرخواهی ترسيم کنيد و رهبرمان را به اين فضا دعوت فرماييد. من اطمينان دارم بارش کلمات زمينی و آسمانی عزيزانی چون شما می تواند دل سنگ را بشکافد چه برسد به دل رهبر ما که يک زمانی ما از او نور می نوشيديم.
۷ – حضرت آيت الله موسوی اردبيلی: نامه ی شما درکنار نامه های ديگران می تواند راهگشايی کند. ما از تلاش شما برای راه گشودن دراين دوسال اخير نکته های نيکی شنيده ايم. قلم به دست بگيريد و رهبرمان را به آن روزی بشارت دهيد که فتنه های واقعی را نه در خواست های بحق مردم، که در رفتار پليدانی بنگرد که نقاب رفاقت به صورت بسته اند و از پشت به ايشان خنجر زده اند و می زنند.نامه های شما خوبان به ايشان، می تواند از ديوارهای ضخيم اين روزهای بيت رهبری گذر کند و بردل وی تأثيربگذارد.
۸ – جناب سيد محمد خاتمی: از ميزان ارادت من به شخص خود آگاهيد. شايد برای شما کمی سخت باشد که دست به قلم ببريد و از رهبر بخواهيد به روزهای خوبِ درکنار مردم بودن نظر کنند. اما نه، شما دراين دوسال تلخ، نرم ترين مواضع را اتخاذ فرموده ايد و قلم شيوای شما بی تاب نگارش يک نامه ی دلنشين و شريف است. به اين تقاضای من حتماً عمل کنيد. بخدا قسم من روزها و ساعت های بسيار سخت و فرساينده ای را سپری کرده ومی کنم. اطمينان دارم طعم تنهايی را چشيده ايد. اگر بنويسيد و هوشمندانه و قاطع و درست و منصفانه رهبر را به فرداهای نيک بشارت بدهيد و از خطاها و احتمال های حتمی برحذر داريد، من از همين اکنون برکات آن نامه و نامه ها را برای شما تضمين می کنم. ما با اين نامه ها قرار است برای هزارمين بار حجت را بر رهبرمان تمام کنيم. نه آنکه خدای ناکرده وی را در معرض تهديد و تنگنا قرار دهيم، بلکه از اين منظر که ايشان بدانند آن سوتر از هواداران رسمی رهبری، هستند مشفقان غيرت مندی که به نيک فرجامی ايشان و رهايی کشور، عميق تر و آگاهانه تر می نگرند. شايد نياز به اين نباشد که بگويم: اگر ننويسيد و منتشر نکنيد، من و خانواده ام چشم به راه قيامت نخواهيم ماند. درهمين دنيا از شما گله خواهيم کرد. وشما با اعتنا به آموزه های دينی مان، ازميزان نفوذ آه بی پناهان با خبريد.
۹ – جناب هاشمی رفسنجانی: شما شايد بيش از همه ی ما به اين نامه نگاری ها مستحق باشيد. چرا که شما و خاندان شما در اين دوسال آنچنان در معرض آسيب و خراش بوده ايد که هيچ انسان منصفی هجوم آنهمه بلا را به ساحت شمايان نمی پسندد. شما يک روز چشم و چراغ اين کشور بوديد و جايگاهتان بسيط بود. درکل کشورجايی نبود که تاثير نفوذ شما درآن تعريف نشده باشد. بويژه قلب رهبر.
که دريک تنگنای عاطفی، اشک درچشم فرمودند: هيچ کس برای من هاشمی نمی شود. اما گذر زمان، به توفانی سهمگين انجاميد و جای شما را در دل رهبر به ديگران سپرد و شما را از هرطرف به تنگ آورد و به گوشه ای ناگزير پرتاب کرد. قلم به دست بگيريد و مارا از هجوم بلايی که مأموران بی حيای اداره ی اطلاعات سپاه برايمان تدارک ديده اند بدرببريد. اگر همچنان بنا را برسکوت بگذاريد، به خدای کعبه سوگند، تنهای تنها به راهی که آغاز کرده ام ادامه خواهم داد و تا پای جان به افشای مفسده های سپاهيان فربه از مال حرام و اطلاعاتی های هيولا صفت دست خواهم برد. اگرچه اين افشاگری به نابودی من و خانواده ام بيانجامد. واز آن پس: ديدارمان به قيامت!
۱۰ – جناب سيد حسن خمينی: قبول می فرماييد که در اين دوسال اخيرشما را سخت ترسانده اند. پدرشما مشکوک از دنيا رفت. شايد به شما گفته باشند که همان سرنوشت پدرمرحوم می تواند برای شما نيز رقم بخورد. من به جايگاه مردمی شما آگاهم. مردم شما را دوست دارند. به همان دليلی که درآن ملاقات حضوری به شما گفتم، شما می توانيد در فرابردنِ فضای جامعه به سمت اصلاح، و به سمت پاکسازی از مفسده ها نقش اساسی داشته باشيد. قرار نيست شما قلم بربگيريد و آسمان و زمين را به هم بدوزيد. قرار است به رهبرمان بگوييم: شايد فردا دير باشد. و بايد ازهمين امروز به فکر فردا بود. مردم ما برای دوست داشتن شما دليل می خواهند. نشانشان بدهيد که مستحق اين دوست داشتن های بی ريای مردم هستيد. هيچ مأمور اطلاعات و هيچ سپاهی اطلاعاتی، از اين که شما سخن مشفقانه به رهبر بگوييد و وی را به روشنايی ها و تاريکی ها بشارت و هشدار بدهيد، برشما نمی شورد. سرتان را به خدا بسپريد. اگر سکوت کنيد، شايد درهمين دنيا خانواده ی من يک روز جلوی شما را بگيرند و به شما بگويند: نوری زاد را پودر کردند و ما را از هم گسستند و شما سکوت اختيار کرديد.
۱۱ – آقای علی مطهری: شما از نام پدر شهيدتان سود می بريد. گرچه گاه نشان داده ايد که روح آن شهيد بزرگوار در شما به تکاپو در می افتد و از زبان شما جاری می شود و حق خواهی می کند. قلم به دست گيريد و به رهبرمان بنويسيد که ولايت فقيه آنجا خواستنی است که ما از او جز عدالت و علم و تقوا و پاکيزگی و شجاعت و پاکدستی و جهان شناسی و فهم مقتضيات روز نبينيم. به وی بنويسيد که با رويت ابتدايی ترين تراشه های ظلم، مقبوليت شرعی وی به مخاطره می افتد. به وی بنويسيد که شجاعت تنها در برآوردن فرياد نيست. شايد عالی ترين مراتب شجاعت، پوزش خواهی از مردم است بهنگام رواج ظلم. آقای مطهری، يکبار به شما گفتم:
شما نمايندگان در تک تک فاجعه های جاری کشور سهيميد. و امضای شما برهرقطره خونی که از بی گناهان به زمين ريخته شده، نشسته است. گفتم: سکوت شما نمايندگان در مجلس، به معنای تاييد فجايع کشوراست. رهبر، شما را و خاندان شما را دوست دارد. شايد قلم شما و صداقت قلم شما از تيزی قلم من کارگرتر افتد و دل ايشان به سوی مردم واگشوده شود. تنهايی، حتماً قابل تحمل است اما تنهايی ای که با ناجوانمردی آميخته باشد، فرساينده است. من اما گفته باشم: والله اگر هيچ يک از شما عزيزان به ندای من پاسخ نگوييد، تا هرکجا که مقدورم باشد، به افشای مفاسد جاری کشور، بويژه مفاسدی که از آتشفشان سپاه و وزارت اطلاعات بيرون می زند، اصرار خواهم ورزيد. به هرقيمتی که برای خودم و برای خانواده ام تمام شود.
۱۲ – سردارپاسدار حسين علايی: من يک بارهم به شما گفته ام. که اگربخواهم جانم را در رکاب يک پاسدارحقيقی فدا کنم، آن يک نفر شماييد. گرچه امثال شما فراوانيد و شکرخدا ذخيره های سلامت برای فردای کشوربشمار می رويد اما من شخصاً شما را پاسداری فهيم، تيزبين، اهل مطالعه، منصف، مردمی، پاک، جنگ ديده، جهان ديده، به روز، مومن، صبور و اهل مدارا يافته ام. اينها که برشمردم مگر کم سرمايه است؟ شما نيزتقاضای مرا اجابت فرماييد و نامه ای از زاويه ای که خود می پسنديد برای رهبرمان بنويسيد. متاسفانه دوست گرامی من، جماعتی در سپاه، به اين نهاد پاک آسيب نشانده اند. کجا شما باور می کرديد بعضی از پاسدارانِ از اسارت برگشته، و پاسداران جنگ ديده، به روزی درافتند که با تلسکوپ های خود به زندگی امثال نوری زاد فرو شوند و با شنود تلفن های او و غارت اموال او و بيرون کشيدن فيلمهای خصوصی او و خانواده اش از و انتشار فيلمهای به غارت رفته ی او بخواهند او را به زانو درآورند؟ اينها را اضافه کنيد به پاسدارنماهايی که سربه اموال مردم فرو برده اند و از هزار اسکله ی قاچاق مشغول حفظ نظامند. نامه ای بنويسيد و مرا در اين راه پرخطر ياوری فرماييد.
۱۳ – جناب دکتر سروش: متاسفانه شأن علمی شما در کشورما به چالش درافتاد و قدر شما دانسته نشد. امامان ما با دانشمندان ملحدی چون ابن ابی العوجا به بحث می نشستند و به شاگردان خود شيوه های مدارا و داد و ستد علمی را می آموختند. شما اما درجايگاه يک دانشمند شيعی نيز تحمل نشديد و ناگزير به ترک و جلای وطن شديد. يکی از رازهای تحمل نشدن شما، اين بود که علمای دينی ما نخواستند با درافتادن به مباحث روزجهانی که شما مبدع آن درکشوربوديد، خود را با شتاب علوم و مباحث تازه هماهنگ کنند. شايد به همين دليل است که زمان و جهان پيش رفته اند و بسياری از علمای ما در دوردست های علمی جا مانده اند. با اين همه من از جناب شما تقاضا دارم نامه ای از سر رفاقت و شفقت به رهبر بنويسيد. می دانم اجابت اين تقاضا برای شما ای بسا ناگوار باشد و ناشدنی. اما اجازه بدهيد اين مکتوب
جمعی، از شيوايی قلم شما نيز بهره مند باشد. حتماً شجاعت برای شما نيز در همين فرو خوردن محاکاتی است که به شما نهيب می زند: ننويس! اما شما بنويسيد. ما بنا داريم با اين نوشتن ها به تاريخ نشان بدهيم که: شايد فردا دير نباشد. وبشود ايران عزيز را مجدداً احيا کرد. اگر ننوشتيد، ايرادی نيست. من و خانواده ام در فردای قيامت با شما کاری نخواهيم داشت. شما به اندازه ی کافی آسيب ديده ايد.
۱۴ – جناب دکتر کديور: از جناب شما نيز تقاضا دارم نامه ای خيرخواهانه برای رهبربنويسيد. گرچه شما پيش از اين نيز نشان داده ايد که درهمراهی و مساعدت فکری صادق و منصف ايد. ازهرچه که صلاح می دانيد بنويسيد. شما اکنون می توانيد از موضع يک عالم دينیِ دور از وطن، آسيب های درکمين را وابشکافيد. می توانيد افق های روشن را – هرچند در دوردست نشان ما بدهيد. نگران ناسزاهای امثال آقای شريعتمداری کيهان نباشيد. او را اگر به حال خود هم وابگذاريم، از قلمش ناسزا می چکد. شما بنويسيد تا در تاريخ بماند. تا آيندگان قضاوت کنند که جماعتی خيرخواهانه و با به خطرانداختن خود و خانواده ی خود، تلاش کردند کشورشان را از کام هزار حادثه ی درکمين بدر ببرند اما کسی صدايشان را نشنيد. باور بفرماييد من هنوز نااميد نيستم. چرا که می دانم درسخن حق نوری نهفته است که مخاطب خود را می جويد و کام او را به نور خود برمی آورد.
۱۵ – من از نمايندگان مجلس، ازمديران و مسئولان، چه با اسم خود و چه با اسم مستعار، درهرکجای ايران و جهان تقاضا دارم مرا در اين حرکت بزرگ ياری دهند. ما می توانيم چند به چند، يک به يک، با همين نامه های خود بارانی از کلمات شايسته برسر رهبر بباريم و او را به آسيب ها و به نادرستی ها و به کجی ها هشدار دهيم. محل انتشار اين نامه ها می تواند سايت های شخصی و حرفه ای باشد.
می توانيد نامه های خود را برای من، يا به سايت آقای دکتر خزعلی ارسال فرماييد. يا به سايت کلمه و جرس و هرکجا که خودتان صلاح می دانيد. شايسته می دانم دراين نهضت بزرگِ نامه نگاری، از رواج واژه های زشت و ناپسند پرهيزکنيد. قرار ما تا زمان انتخابات. البته بنا نيست در آن روز اتفاق حيرت انگيزی رخ بدهد و همه ی آبهای رفته به جوی بازگردد. اما انتهای اين راه را همان ايام انتخابات رصد می کنيم. همه می نويسيم و رهبر را مخاطب نوشته های صريح اما مشفقانه ی خويش قرار می دهيم. به اميد اثربخشی اقيانوسی از کلمات خيرخواهانه. بدرود
تا جمعه ی آينده و هفته های آينده.
سه شنبه بيست و دوم آذرماه سال نود
با احترام و ادب:
محمد نوری زاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان در مورد این مطلب بنویسید