۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

نقش ابر قدرتھا در معادلات جھانى و منطقه" وميرسوبان



"امروز جريان تجزيه طلب بر آنست تا معدودى از جوانان احساسى و دور از فضاى منطق را با تحريک  احساسات و تعصبات قومى و نژادى و وطنى عيله وحدت ملى اقوام ايران بر انگيزد و رابطه آنان را با يک ديگر قطع نمايد و ...

در اين مقاله و مقاله ھاى ديگر، مير سوبان  فقط نگرانى شديد خود را از کنده شدن بلوچستان از چھار چوب مقدس ارضى ايران ابرازمى دارد و از اول تا آخر ھمين ايده جدايى را گو و باز گو مى کند و ھمين يک آھنگ را تا آخر صفحه گرامافون کھنه اش مى نوازد و  تکرار مى کند و ھرچه بد و نا سزا است حواله  معدود نيروھاى '' تجزيه طلب نوکر ابرقدرتھا " مى کند





. در حقيقت مير سوبان از اراىؑه راه خود برای مشکل اساسی مورد بحث اش طفره ميرود و شانه خالى مى کند. در مقاله ھا و نوشته ھاى مير سوبان  که مورد نظر قرارگرفته، مھم ترين بخش از حقيقت، از قلم افتاده است. يعنى سھم رژيم ج.ا نسبت به جناياتى که در حق اکثريت مردم ايران و بخصوص جامعه ملى- مذھبى بلوچ و يا ديگر مليتھای ساکن در ايران، روا شده به عمد به بحث گذاشته نشده است و در مورد افشاى جنايات آشکار حکومت ولايت فقيه، نه به کمبودھاى مردم و جنبش بلوچستان، بلکه به سر کوب و تخريب افکار و سازمانھاى بلوچ پرداخته که ھنوز از زير باراستبداد ج.ا کمر راست نکرده اند. حتى وى اشاره اى از تجاوز رژيم به آزاديھاى فردى و اجتماعى و حقوق شھروندى نمى کند. آنچه که مير سوبان امروز مى گويد، رھبران حزب توده در تمام عمر حيات بى ثمرشان و بخصوص بعد از ٥٧  و تا ادامه جنگ خانمان سوز و تا زمان نابودى خودشان، به مراتب پخته تر، ماھرانه تر و با ملات و چربى بيشتر، سفسطه کردند تا در ميان جوانان و بخصوص انقلابيون، ايده ھاى بسا سازش کارانه بى محتوا را رواج دھند که باتمام خدمت گذاريھا نسبت به ج.ا در تله افتادند. از آخوندھا، چند آتشه تر آخوند شدند و و سرانجام ذوب گشتند. قانون طبيعت است، در يک زمان، در دو مکان  و جبهه متفاوت قرار داشتن و بودن، ھم از منطق بدور است و ھم با زمان ھم خوانى ندارد.



آقاى سوبان، تنگ نظر ترين و نادانترين آدامھا، کسانى ھستند که حقيقت را فدای شعار ھاى کور ميھن پرستى مى کنند و از اين طريق و با مطرح کردن اين  شعار نان مى خورند. وطن، زادگاه ھر انسانى، بسا عزيز و مقدس است اما، انسان بودن شرطى مھمتر براى محفوظ ماندن ومقدس بودن وطن عزيز از شر ھر سود جويى و بھره برى است. ھمانطور که جمھورى اسلامى ايران براى تداوم حيات و منافع کوتاه مدت ودراز مدت خود، نھان و آشکار در مساىؑل داخلى ديگران انگلک و دخالت مى کند، ديگران، از کشورھاى اسلامى برادر گرفته تا امپرياليستى و صھيونيستى در مساىؑل داخلى ايران دخالت مى کنند! تا نقاط ضعف آنرا بھتر بشناسند و راحتتر امتياز کسب کنند و قراردادھاى غير علنى و غيررسمى ببندند و مردم ايران را سر کيسه کنند. اين کشف و مقوله جديدى نيست و از زمان حاکميت انسان انديشمند بر کره خاکى تا دنياى مدرن امروز ھمراه بشر بوده و خواھد ماند. ھوشيارى ھر طرف در اين معامله مھم است که در مقابل آنچه مى پردازد، چه مقدار و چه دريافت مى کند. منفعت و مالکيت خصوصى منبع و سر چشمه اصلى اين نوع تفکر بوده و ھست. آنچه که بايد مورد بحث و احترام قرارگيرد، آن است که  در اين چھار چوب مقدس مورد نظر شما چه مى گذرد! آياعدالتى در کار ھست و قانونى مدون که از حقوق  ضعيف ترين بخشھاى اين جامعه حمايت کند و مورد احترام و کاربرد دستگاهھاى اجرايى باشد يانه؟ قانون از رھبران و مديران  مانند ساير اعضاى جامعه حمايت مى کند يا اينکه اقشار و طبقات زير دست به زير بار رشوه و نا برابرىو تبعيض و۔۔۔۔ له و لورده و تحقير مى شوند؟ آيا صداى ضعيف ترين قشر جامعه به گوش کسى مى رسد و پاسخى مى گيرد يا از زندانھا ی بى نام و نشان کھريزک ھا و از خاورانھاى رژيم و ديگر قبرستانھا سر در مى آورند؟ بھتر مى بود که قلم را به اين سو به جولان در آورد و از تجاوز دستگاه حاکم به حريم عمومى و خصوصى بحث را غنا بخشيد. اينھا ھمه تعجب آور نيست که وحشت از جدايى را که زمينه اش ھم فراھم نيست به ھيئت ھيولايى بزرگ جلوه داد؟
 مردم به نتيجه انتخابات رياست جمھورى ٨٨ اعتراض کردند. به خيابانھا آمدند، چگونه با آنھا رفتار شد. به جوانان معترض، دختران و پسرانى که به خود جراؑت داده بودند تا خواسته ھاى بجا و انسانى خود را مطرح کنند، در خيابانھا به گلوله بسته شدند. از زندانھاى رژيم  در تھران و ساير شھرستانھا سر در آوردند. در کھريزک چگونه با آنھا رفتار شد؟ در کوى دانشگاه چه؟ آيا عاملان اصلى جنايت که ھمان سران رژيم ج.ا ھستند، مورد سؑوال و باز خواست در يک دادگاه صالحه و عمومى و علنى قرار گرفتند و شما که از شعار " تجزيه طلبى معدودى جوانان احساساتى" خواب پريشان مى بينيد، اين تجاوزھا به حقوق انسانى را از مسوؑلين بالا و پايين ج.ا سوؑال کرديد و اظھار نظر نموديد که اين وضع و بر خورد غير انسانى براى مردم ايران با آن فرھنگى که شما از آن ياد مى کنيد، قابل تحمل نيست؟ ھر داستانى مانند ھر سکه اى دو رو دارد که متاسفانه شما در قضاوتھايتان يک روى و مسلماً با عينک خود آن را مى بينيد.
 شما که با ارقام و اعداد خوب ھستيد، آيا تاکنون آمارى از کشته شدگان ايران و بخصوص مردم بلوچ که مستقيم و غير مستقيم توسط رژيم يکه تاز ولايت فقيه ترور، به بھانه ھاى واھى به جوخه ھاى اعدام سپرده و يا نا پديده شده اند، فراھم کرده ايد؟ يا فعلاً به دليل پريشانی تان از شعارھای بقول خود تجزيه طلبانه صلاح به اراىؑه دادنشان نيست؟ رژيم بجاى حل مشکلات سياسى و اقتصادى مردم، حرکتھای آزادى خواھانه و دمکراتيکشان را به دولتھاى اروپا و امريکا نسبت داده و با گلوله داغ و ننگ تجاوز پاسخ داده و مى دھد و آن " پيوند و فرھنگ تاريخی" که شما بارھا به رخ تجزيه طلبان مى کشيد، چيزى، بجز اعدامھاى جمعی عجولانه، خاوارنھا، کھريزکھا، کوى دانشگاه ھا و ..... جھت ادامه حيات زشت اين رژيم باقى نمانده است. آيا گناه تجزيه طلبان در ترازوى قضاوت شما سنگين تر از جنايات رژيم که گوشه اى از آن ذکر شد ميباشد؟
 چندى قبل در کشور انگليس بخشى از مردم به خيابانھاى چندين شھرريختند، سوختند و غارت کردند و اخبار فارسى بى بى سى از زبان نخست وزير انگليس گفت: بايد به مردم گوش داد و آموخت! و بجای آنھا را جاسوسان، روسيه، امريکا، فرانسه، ايران، مصر، سوريه، ليبى،  چين يا القاعده  و غيره قلمداد نکرد. نسبت دادن مبارزات به حق مردم به تحريک خارجيھا و نسبت دادن مبارزان به جاسوسھاى ابر قدرتھا ، روش نان خورى و حکومت کردن، ھم در زمان رژيم پھلوى بوده  و ھم امروز روش ماندن و نان خوردن ج.ا است. اين طرز تفکر ديکتاتورھايى است که در مقابل خواست مردم کمبود منطق دارند تا مبارزات آزادى خواھانه مردم را با شدت تمام زير اين سر پوش رسوا شده و گنديده سر کوب کنند. اين نوع تجزيه و تحليل و بر خورد، کار خاىؑن ترين رژيمھايى است که با مردم خود بيگانه اند. رژيم مطالبات سياسى، اقتصادى و فرھنگى و اعتراضات مردم را بى شرمانه دسيسه خارجيھا ارزيابى مى کند. تفاوت در تحليل و شانه خالى کردن از زير بار مسوؑليت را درياب. در يک جامعه با ديکتاتورى و استبداد يکه تازانه ولايت فقيه و درتضاد با آزاديھای دموکراتيک و جامعه ای نيمه دموکراتيک که دست سرمايه داران گلوى مردم را به شدت مى فشارند، حد اقل تفاوتى وجود دارد. يکى عوامل خارجى را مقصر اصلى و ديگرى با تمام کمبودھاى دمکراسى سرمايه دارى، عوامل داخلى و شرايط زندگى اين بخش مردم را سبب اعتراضات توده اى مى داند طبعاً ھم ھر کدام به شيوه خود با آن برخورد ميکنند!
مير سوبان اطمينان داشته باشيد، قبل از آنکه بلوچھا جدا شوند و نجات يابند! مجموعه مردمان ايران به عنوان يک ملت واحد از آنچه که امروز بر آنھا مى گذرد، بايد آزاد شوند و در تعيين سرنوشت خود شريک باشند. آنگاه است که نمود فرھنگ والاى اسانى بر فراز فلات ايران سايه مى گستراند. براى رھايى از چنگ ديو ولايت فقيه، ھمه به پشتيبانى ھم احتياج دارند. خرافات را در ميان خود با آگاھى از دانش و تعليم و نيز از ھمه مھمتر تربيت سياسى خويش و احترم به حقوق انسانى ھمديگر، از بين ببرند. رژيم و سيستم فکرى حاکم را که از طريق اشاعه خرافات و چاه جمکران و نيز ساختن و ايجاد بيش از ٢٠٠٠ قبر امام زاده در سال، به حيات خود ادامه مى دھد، ريشه کن کنند. داستانھاى آن چنانى که خامنه اى از مادر که متولد شد " فرياد کشيد يا على" و عکس خمينى در نيم کره ما ديده شد و موى سرش را در ميان آيه ھاى قران پيدا کردند، در ميان توده ھاى عامى رواج داده نشود. به جايش سيستمى را حاکم گردانند که  به حق شھروندى تمام مردمى که در ھر گوشه و کنار سرزمينى بنام ايران زندگى مى کنند، احترام گذاشت.ھيچ فردى به ھيچ دليلى مورد تحقير و تبعيض واقع نشود. شرايط کار و تعليم  براى ھمه بطور مساوى و فرصتھای برابر آماده شود. آموزش خواندن و نوشتن به زبان مادرى ھر کودک و بالغى که از بى سوادى رنج مى برد، رايگان فراھم شود. زنان از حق مساوى انتخاب زندگی و حقوق برابر با مردان بر خورد باشند. نھادھاى قانون گذارى، اجرايى و قضايى مستقل و کارشان توسط شوراھاى محلى که توده ھاى مردم قدرت حذف و نصبشان را داشته باشند، کنترل و بازرسى شوند۔ بورکراسى دست و پاگير، رشوه خوارى و دزدى از بين برود. بن بستى بنام ولايت فقيه بيش از ٧٠ مليون مردم ايران را با اين باور که شعور واراده ندارند و بايد ميمون وار تقليد کنند تحقير نکند.
 سرنوشت بلوچھا در شرايط کنونى ايران بستگى  مستقيم به سرنوشت زحمتکشان، دھقانان، طبقه کارگر و نيز خلقھاى عرب، ترک، ترکمن، کورد، فارس، بختيارى و لور و مازندرانى وگيلکی و طالشی و .... دارد. شخصيتھا و سازمانھا و احزاب بلوچى که اين رابطه را درک نمى کنند يا عمداً ناديده مى گيرند، لقمه را از پشت سر در دھان مى گذارند و راه بسا پرپيچ و طولانى را براى رسيدن به ھدف ترسيم مى کنند و زمان  مبارزات عدالتجويانه، تساوى و آزادى خواھانه ملت بلوچ را طولانى تر خواھند کرد . مبارزات مردم بلوچ ھر چند دليرانه و بيباکانه و سازمان يافته و حتى به اعتقاد شما با حمايت ھر قدرت بزرگ خارجى که پشتش خوابيده باشد، سرانجامى نخواھد داشت. پس نگران اتحاد، ھمکارى و ھم يارى مردم ايران باشيد و نه '' معدود جوانان احساساتى".  سرنوشت ملت بلوچ سواى بقيه ديگر فاکتورھا، در ايرانى دمکراتيک و آزاد و مستقل، توسط خود ملت بلوچ در يک رفراندم آزاد و ھمگانى، تعيين خواھد شد که دلخواھانه و آزادانه بخشى از ايران بمانند و يا به نفعشان است که جدا و مستقل شوند. مردم سرتاسر ايران  بشمول بلوچھا تا آن زمان به آن مرحله ازرشد سياسی و اجتماعی خواھند رسيد که به بلوچھا و يا ھر ملتی ديگر که بنا به شرايط حاکم سياسی، اقتصادی و اجتماعی نخواھند جزئى از کشوری بنام ايران باشند، بدون خون ريزى و متمدنانه به حل اين معضل به پردازند. تا آماده بودن چنين شرايطى، راه طولانى را بايد پيمود و شما نگران اين نباشيد تا با پيش داوريھای آن چنان در لفافه ھم مبارزات مردم ايران و ھم مبارزات بلوچھا را مانند تحليگران جيره خوار رژيم به ابرقدرتھاى بيگانه نسبت دھيد.
 سرنوشت مردم بلوچ گره کورى با سرنوشت تمام مردم ايران خورده است. اين گره کور تا آنگاه که حکومتھايی تجاوزگر و مستبد ھمچون جمھوری اسلامی موجوديت ذاتی و معنوی داشته باشند باز نخواھد شد۔  شما اگر از جدايى بلوچھا به عنوان يک ملت رنجيده مى شويد و دوست داريد مرزھاى ايران مقدس و دست نخورده باقی بماند، حد اقل از مشکلات و بلاھاى مشترکى که در ھر ساعت و روزانه بر سر اين مردم مى بارد، سخن بميان آوريد وشجاعانه راه و چاره عملی و واقعی نشان دھيد!  يادتان باشد براى يک انسان مرز خاکی ھيچ تقدسى ندارد و آنچه که بايد اھميت داشته باشد، آن است که بايد با چشم دل و ديده بصيرت بايد ديد که در درون اين قرار دادھای سياسی بنام مرز چه مى گذرد. در حقيقت و به قول عام " ھرجا شو گيريه، خو گيريه" ! در آن چھار چوب قراردادى که تجاوز به حقوق انسانى حد و مرز ندارد، حرمت انسان به زير پاى نا بخردان کوبيده مى شود، حقيقت وعدالت لکه دار مى شود و مرز انسانيت تنگ نظرانه زندانى توھم و خرافات مى شود و به نام عشق کذايى وطن پرستى به حق انسان تجاوز مى شود و جنايت و ظلم و استبداد به نھايت اوج خود مى رسد، براى باز يابى حرمت انسانى و باز سازى و حاکميت فرھنگ انسانى، لازم است، ديوارھاى ظلم و جنايت را فرو ريخت و با شور سرشار از عشق به عدالت و برابرى و آزادى از نو بنا کرد و اين راھى آسان نيست و ھرکسى به سادگى از ھمه چيزش نخواھد گذشت.
 به قول بلوچھا به سرى که درد نمى کند، دستمال نمى بندند. بلوچھا نه مشکل زا و نه مشکل بوجود آورنده ھستند. انسان در ذات خود اصالتاً موجودى شريف و آرام است، اما آنچه که وى را ديو صفت مى کند و خوى زشت مى دھد، شرايط زيستی است که به خصوص از ھم نوع خودش به وى تحميل مى شود. پس خيالت راحت، اول برادريت را ثابت و بعد ادعاى ارث کن که "معدود جوانان" احساساتى قصد دارند بلوچستان را جدا بکنند. " معدود جوانان احساساتى" که نمى توانند کارى از پيش ببرند و سران امپرياليسم ھم با  چندين قرن تجربه، آنقدر احمق نسيتند که ريش و عبايشان را به دست تعداد اندکى از "جوانان احساساتى" ناسيوناليست تنگ نظر بلوچ بدھند!
برعکس ديد و درک شما، آمريکا و انگليس و فرانسه- دنياى غرب و طرفدارانش، خواھان ايرانى يک پارچه ھستند. آنھا بھتر و راحتتر مى توانند ايران يک پارچه اى را با داشتن يک دولت مرکزى قوى کنترل کنند و بدوشند. ايا فکر مى کنيد حمله آمريکا و متحدان به افغانستان و اقعاً براى نابودى طالبان بود؟ از آنجايى که دولتى که بتواند تمام افغانستان را کنترل کند بر سرکار نبود و القاعده از نفوذ فراوانى برخوردار و خطر تجزيه پشتونستان از افغانستان ملموس بود ، دولت دست نشانده کرزاى را روى کار اوردند و با بليونھا دولار خرج و ھزاران کشته و زخمى، قصد بر قرارى دولتى دست نشانده و قوى را دارند. زيرا کنترل آنھا بر مردم افغانستان و به غارت بردن منابع افغانھا، آسانتر و کم خرجتر است. ھمين روش غرب نسبت به ايران و ھر کشور ديگرى ھم صدق مى کند. يوگسلاوى سابق را ملاک نياوريد، که يوگسلاوياى سابق قربانى تضادھاى روسيه و غرب شد و در مقابل روسيه براى انتقام جويى افخازيا را به رسميت شناخت!
 اجازه بدھيد تا چند مثال زنده ديگر بياوريم، جمھورى کنگو (زيير) کشورى بسيار ثروتمند است و مانند ايران کثير الملله. جريانھاى ناسويناليستى مختلف آن  مسلح و به مراتب قوى تر از چند جوان به گفته شما احساساتى غير مسلح بلوچ ھستند. دولتھاى غربى، سرمايه گذاريھا و تلاشھاى ديپلماتيک فراوانى مى کنند تا دولتى مقتدر و يک پارچه بر کنگو حاکم شود. کوردستان ھم ثروتمند است و ھم از موقعيت استراتژيکى برخوردار و در دو قدمى ما  واقع شده و کوکار مردمش را در ھر صبحگاه مى شنويم وحقاً و تحقيقاً تعداد " جوانان احساساتيش" نسبت به بلوچھا قابل مقايسه نيست. آنھا مبارزه سازمان يافته را حد اقل ٥-٦  دھه قبل از بلوچھا آغاز کرده اند و امروز با حاکم بودن دولتى دست نشانده و ضيعف بر عراق و حاکميت دولتى محلى و طرفدار سر سخت غرب بر کوردستان عراق، بعد از سرنگونى رژيم بعث، ھيچ کشورى حتى غربى به اصطلاح انسان دوست و صلح دوست حاضر نيست آن را به رسميت بشناسد، چرا ؟
شما بدرستى از دولت دست نشانده کرزاى ياد کرده ايد و استقلال طالبان را نسبت به کرزاى ستوده ايد.! ھردو، نورى المالکى و ھم جناب کرزاى مزدور غرب و ھردو دوستان نزديک سران ج.ا ھستند.  نورى المالکى، در ضمن دست نشانده بودن آمريکا، نسبت به ج.ا پا از گليم دوستى فراتر گذشته و به مرحله ازدواج رسمى نھاده است. چه باعث شد که شما دست نشانده بودن نورى المالکى را نديده ايد و از آن حرفى به ميان نمى آوريد؟ از نقش ايران در سر نگونى رژيم بعث و نيز رژيم طالبان حرفى به ميان نمى آورى که رئيس جمھور سابق ايران،  محمد خاتمى علناً اعلام کرد" ما امکانات شناسايى را در اختيار امريکاھا قرارداديم، دشمن، دشمن ما، دوست ماست" !  دولت کرزاى در افغانستان و دولت نورى المالکى در عراق ھردو، روى يک سکه اند وروى ديگر ھمان سکه فرصت طلب بودن شما خوابيده که مقوله ھا و پديده ھاى زنده و در حرکت را ارزيابى نمى کنيد و روابط و عمل کردشان را نمى خواھيد ببينيد و بدانيد .
مسؑله ما، اينھا نيست. مشکل ما اين جا است که مير سوبان از مصيبتھايى که مردم ايران و بخصوص ملت بلوچ از آنھا رنج مى برند، سخنى به ميان نمى آورند و راه حلى که چگونه مردم ايران از چنگال ديو ولايت فقيه رھا شوند اراىؑه نمى دھند. اين طريقه انديشدن چيزى تازه نيست و ھيچ قصد و منظورى و تھمتى ھم در کار نيست۔  اين نوع انديشه اى است که بسياری از مبارزان و انقلابيون راستين دھه پنجاه و شصت با آن آشنايى دارند. بعد از ٥٨ که ارتجاع فاشيستى- مذھبى بر ايران ميخ مى کوبيد و حاکم مى گشت، حزب توده که ھيچ زمان در حيات خود نتوانسته يک تحليل مستقل از شرايط خاص سياسى، اقتصادى و فرھنگى ايران اراىؑه بدھد و با آن تحليل پيش برود، مردم ايران را از امپرياليسم امريکا به وحشت انداخته بود و با چشم دوخته به شرايط موجود و با گوش باز به دھان ارتجاع که فرمان ارتجاع را چگونه با تحليل به اصطلاح " مارکسيستى " سفسطه کند و بخورد مردم بدھد. ارتجاعيى که بدرستى دريافته بود و حيات خود را در جنگ و ادامه جنگ مى ديد. حزب توده با شعار ميھن در خطر است به حمايت بى چون و چراى از جنگى ارتجاعى و خانمان سوز و پشتيبانى از ارتجاعيترين بخش مذھب شيعه و خون خوارترين رھبران عقب مانده عصر حاضر پرداخت که در نھايت به نابودى حزب توده و ناتوانى ساير نيروھاى انقلابى منجر شد. نوشته ھاى اين ھنگام مير سوبان وتفکر نھفته درآن، ياد آورد داستان معروف بچه گرگ و بزغاله است!
م.و.کوھگنجى ١٢ شھريور ماه ١٣٩٠


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان در مورد این مطلب بنویسید