۱۳۹۱ آبان ۲۴, چهارشنبه

تهاجم فرهنگی یا دایه مهربان تر از مادر؟!



نوهان
پس از انقلاب اسلامی و سرنگونی نظالم شاهنشاهی در ایران، همواره خود را در مواجهه با هجمه مواضع "دشمن" دیده ایم. از جنگ هشت ساله گرفته تا تحرکات مرزی و فیزیکی در مرزها،از همان بدو حاکمیت اسلامی تئوریستین های نظالم دغدغه ی تهاجم فرهنگی را نیز مطرح کرده و همواره توصیه بر پیشگیری و مقابله با آن بوده است.
در طول این سالها گمانه زنی ها،برنامه ها و سیاست های منسجم یا جسته و گریخته ای برای بوجود آمدن نوعی پدافند جهت مقابله با تهاجمات فرهنگی در کشور صورت گرفته است که در چند خط به موازات هم و به صورت نرم افزاری و سخت افزاری تدوین و به مرحله اجرا گذاشته شده اند. تامین بودجه های فرهنگی و حمایت از نهاد ها و متولیان این امور از یک سو و برخورد با نمود های اجتماعی که گرایشی برخلاف فرهنگ بومی و ملی مد نظر متفکران فرهنگی داخلی دارند از سوی دیگر.

اما به راستی تهاجم فرهنگی چیست؟ اصولا چه جوامعی مورد هجوم آن قرار می گیرند؟ آیا نسخه ای که برای پیشگیری از آن در شهر تهران پیچیده می شود برای سیستان و بلوچستان نیز کاربرد دارد؟! و پرسش های بیشمار دیگری که پاسخ به آنها شاید ره گشا باشد.
تعریفی آشنا از تهاجم فرهنگی که رسانه های ملی و جمعی ما زیاد به آن پرداخته اند جایگزین شدن فرهنگ رایج و غالب جامعه توسط فرهنگی بیرونی برای سلطه آسان و کم هزینه تر به منابع سودمند ما که نتیجه آن تغییر،دگرگونی و کمرنگ شدن فرهنگ و هویت بومی و ملی است. با توجه به مطالب فوق چیزی که برای ما مشخص و ملموس است،تاثیر فرهنگ بیرونی بر فرهنگ خودی است که شاید برجسته ترین آن فرهنگ غربی باشد. با نگاهی به جامعه خودی متوجه روند رو به رشد این نوع تغییرات خواهیم شد. چه در نوع تفکر و باورها و چه در رفتار جامعه؛ به عنوان مثال دغدغه عفاف و حجاب مسئله ای ارزشی برای انقلاب است اما این روزها هزینه های مادی و معنوی هنگفتی برای حفظ و پایبندی به آن می پردازیم که گاها سوژه ای داغ و تبلیغی منفی برای سیاست گذاری های فرهنگی ما بوده است.
اگر از همین قشر علاقه مند به فرهنگ غیر خودی علل گرایششان را جویا شویم، رفتار خود را نوعی آزادی در انتخاب، بیان می کنند و فرهنگ وارداتی را "به روز تر" و همگون تر با زندگی خود می دانند. این کش و قوس پیش آمده در جامعه بین ارزش های مکتوب و سیاست های کلان ملی از یک سو و روند رو به رشد تغییرات اجتماعی از سوی دیگر بسیار قابل تامل بوده و جای بحث دارد. آیا به راستی این نوعی تعامل فرهنگی و اختیار در انتخاب و سبک زندگی است؟! یا تهاجم و سلطه فرهنگ بیرونی؟!
شنیده ایم که همیشه فرهنگ برتر پتانسیل چیرگی بر سایر فرهنگ ها را دارد و ادعای ما همواره بر داشتن فرهنگی غنی و کهن است که با ارزش ها ی اخلاقی و معنوی فرهنگ اسلامی تلفیق گشته و قابلیتی برتر را در خود نهفته است. با این فرضیه چه عواملی مانع از حرکت رو به رشد و شکوفایی هرچه بیشتر فرهنگ خودی و بومی ما شده است؟
جنبه های مختلف فرهنگ همواره متغییر و در نوسان بوده است و برآیند های مختلفی در این تغییرات دخیل هستند. مردم و جامعه همواره سعی در پوست اندازی و تغییر دادن سبک و نگرش خود دارند یا به نوعی ناگزیر از همگام شدن با تغییرات هستند! اگر ما تنها به داشتن پیشینه و تاریخ خود مفتخر باشیم، اگر تنها مکتوبات و آثار فرهنگی خود را در کتابخانه ها و موزه ها گردگیری کنیم! اگر تنها به داشتن شخصیت ها و اندیشمندان خود ببالیم! و در نهایت این فاکتور ها را سدی محکم و نفوذناپذیر پنداشته و فرهنگ بومی و ملی خود را تضمین شده بدانیم، قطعا در اشتباه هستیم. اینها برای دوام و بقاء فرهنگ بومی و ملی ما لازم اما کافی نیست. جامعه نیاز به فرهنگی پویا و زنده دارد که روح زمانه را در خود جای داده و با روحیات نسل جدید همسو باشد.
با نگاهی به برنامه ها و هدف گذاری های فرهنگی توسط متولیان امر در سیستان و بلوچستان کمی متاثر می شویم! اگر عملکرد اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی،کانون های فرهنگی شهرداری ها و شوراهای شهر و دیگر نهاد های دولتی و غیر دولتی را دقیق بنگریم. خواهیم دید که ارتباطشان با مردم بسیار کانالیزه، مرزبندی شده و محدود به یکسری همایش و جشنواره هایی است که به اجبار از مرکز به آنها دیکته شده است! در صورتی که منطقه ما بسیار بکر و دست نخورده باقی مانده و حتی منابع محدود علمی و پژوهشی در ارتباط با فرهنگ و هنر تاریخی آن نیز توسط غیر خودی ها تالیف شده است. حال چگونه انتظار به روز شدن آن متناسب با نسل جدید را داریم؟!
به گفته ی مدیران و متولیان فرهنگی منطقه، خزانه شان تار عنکبوت بسته و خالی از منابع مالی است! چگونه می شود به مردم حق انتخاب فرهنگ بومی را داد در صورتی که حاضر نیستیم برای آن هزینه ای حداقلی بکنیم و اهل فرهنگ و هنر را به تعامل بگیریم؟! چند فرهنگ سرا یا مکان فرهنگی متناسب با روحیات نسل جدید با معیار های ملی و بومی در اختیار خانواده ها قرار داده ایم؟! در طول سال چند محصول با استانداردهای بومی و محلی یا فرهنگ داخلی که مورد پسند نسل امروز باشد را تولید و در دسترس عموم قرار داده ایم؟! گرایش به فرهنگ وارداتی در بستر عدم درک مناسب و صحیح از فرهنگ خودی است. همچنین عدم هزینه کرد مالی و تبلیغاتی جهت جلب نظر جامعه به آن از عوامل کلیدی است.
موسیقی اصیل بلوچی داریم اما مردم ما موسیقی بلوز و جاز و هیپ هاپ گوش می کنند، ادبیات و اسطوره های کهن داریم اما مردم به "تروی" و "هرکول" و "آرنولد" افتخار می کنند! نویسندگان نامی داریم اما از آنها کم اطلاع هستیم! هنر بکر و ناب و شگفت انگیز داریم اما از آن غافل هستیم! با این تفاسیر آیا در حق خود ظلم نمی کنیم؟! آیا خود زمینه را برای تهاجم فرهنگ غیر خودی فراهم نساخته ایم؟! آیا حق شناختن فرهنگ فولکلور و غنی خود را به جامعه داده ایم که از بین فرهنگ غربی و هندی و عربی حق انتخاب داشته باشند؟!
مسلما تا کنون نتوانسته ایم دستاورد مناسبی که عموم مردم و جنبه های مختلف زندگی شان را تحت تاثیر قرار دهد در منطقه داشته باشیم و زمانی سر کیسه را شل خواهیم کرد که برای درمان معضلی فرهنگی باشد یا شرایط از حالت استاندارد خارج شده است! نتیجه آن ساختن زندانی با هزینه ای میلیاردی در شهری است که یک کتابخانه ی میلیونی ندارد! ایجاد گیت های امنیتی برای شهری است که در آن اماکن فرهنگی ایجاد نشده! هرچه اماکن فرهنگی فقیر و خلوت تر باشند، اماکن انتظامی و قضایی شلوغ تر خواهند بود. حال در این آشفته بازار فرهنگی و خزانه های خالی عرصه فرهنگ، آیا تهاجم فرهنگی و فرهنگ وارداتی هرچند کم اصل باشد نمی تواند در نقش دایه ای مهربان تر از مادر ظاهر شود و دست نوازش خود را بر سر جامعه ما بکشد؟!  


http://nohan.persianblog.ir/post/111/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان در مورد این مطلب بنویسید