۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

تأمین و تضمین حقوق ملی و مدنی، با کدام سیاست؟





   وقتی روی خود را به گذشته بر می گردانیم و به حوادث تاریخی سپری شده می نگریم، جدای از غیر قابل اجتناب بودن بسیاری از این حوادث، که ریشه در بی تجربگی ها و اختلاف درکها و یا بعضا بد اقبالی ها دارد
، روش ها و تاکتیک های سیاسی بکار گرفته شده را براحتی مورد انتقاد قرار می دهیم و برای هر کدام از دست اندرکاران آنموقع، نسخه ها و فرمول های جوراجوری را حواله می دهیم ولی اما وقتی به زمان حال بر می گردیم و به ارزیابی مسائل جاری می پردازیم، متوجه می شویم که تحلیل ها و ارزیابی های محافل و گروههای موجود، تا چه حد از هم دور است. واقعیتی که بدون اقرار به آن هیچوقت نمی توان به بررسی مسائل پرداخت.



 شکی نیست که در دنیای گلوبالیستی امروزی که به پیچیدگی پارامترها و مناسبات متداخل ایجاد شده، راهیاب ها و گزینه ها از ظرافت ها و پیچیدگی هایی برخوردار می باشند، به همان میزان، موضع گیری ها و طرح و برنامه ها و الگوهای پیشنهادی از جانب فعالین سیاسی و مدنی نیز بمراتب متفاوت تر می باشند. بدون تردید با باورها و متدهای دیروزین نه می توان سیر حوادث پر شتاب امروزین را بدرستی پیش بینی نمود و نه می توان در انتخاب مسیر آن تاثیر گذاشت. موجی است که می آید و چون سیل خروشان همه چیز را با خود می رباید. هنوز چند صباحی از پروسه ای که بنا به ارزیابی تحلیلگران بین المللی  « انقلاب نارنجی»  نامیده شد، و طی آن از صربستان تا قرقیزستان، چندین حکومت  سیاسی  دگرگون گردید، نگذشته است که طوفان یک انقلاب مردمی دیگر که به « بهار عربی »  مشهور گردید، چندین حکومت غیردمکراتیک را در خاورمیانه واژگون می سازد.


  اینگونه تحولات که دقیقا ریشه در تاثیرات گلوبال دارد، بدون تردید و در آینده ای نه چندان دورگریبان کشور ایران را هم که از جمله نادر کشورهایی است که با یک ایدئولوژی استبدادی نشات گرفته از مذهب اداره می شود و ذخائر نفتی و معدنی و میلیاردها دلار از ثروت های ملی توسط باندهای قدرت تاراج می گردد و اکثریت مردم آن دائما به فقر و فنا رانده  می شود، خواهد گرفت.


  با مراجعه به تجربه های کشورهایی که در آن عمر حکومتهای ستمگر پایان داده شده است، می توان دو فاکتور تعیین کننده را مورد توجه قرار داد. یکی از آن به نحوه عملکرد مجموعه نیروهای تحولگرا (اپوزیسیونی ) مربوط می گردد. کما اینکه می دانیم که در هیچکدام از تحولات ناشی در کشورهایی که حکومت دیکتاتوری در آنجا بزیر کشیده شده است، بدون همکاری و همراهی نیروهای مخالف داخلی، محال بوده است تا قدرتهای بزرگ، موفق بر تاثیرگذاری ها باشند.


 دیگر اینکه با توجه به تغییرات شگرف و بی سابقه در عصر گلوبالیسم که به توسط اینترنت و تکنولوژی مدرنتر دورافتاده ترین کوره ده ها را هم در ارتباطی متسلسل با جهان آزاد قرار می دهد، تاثیرات و نقش مجامع بین المللی و سازمان های فعال مدافع حقوق بشری را نمی توان انکار کرد ( رسانه های جهانی بر تاثیرات گوکل و فیس بوک در جریان تحولات بهار عربی صراحتا اشاره نموده اند  ) .


 راجع به نحوه تاثیرگذاری قدرتهای خارجی و اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد و آنها چگونه عمل خواهند کرد، فعلا جای بحثی نمی باشد، درعوض آنچه که ضرورت دارد، بررسی و شناخت دقیقتر و واقعی تر از موقعیت نیروهای  اپوزیسیون ایرانی است. بدون شناخت و تحلیل دقیقتر از ماهیت و وضعیت این نیروها، مشکل است تا از روند سیاستهای آینده  حرفی زد. بویژه اینکه، ایران کشوری است متشکل از چندین ملیت و چندین مذهب و چندین باور فرهنگی که، درست همانند برخی از کشورهای منطقه، این ویژگی تاثیرات خود را در تحولات بعدی خواهد گذاشت.


 ذیلا برای اینکه تحلیل دقیقتری از اپوزیسیون ایرانی داشته باشیم، آنرا به دو طیف گوناگون تقسیم می نماییم




.١- اپوزیسیون کلاسیک ایرانی ( شخصیت ها و تشکلهای مدنی و سیاسی سرتاسری )


٢-نیروهای سیاسی و حقوق بشری متعلق به ملیت های ایرانی غیر فارس.


١- اپوزیسیون کلاسیک ایرانی ( شخصیتها و تشکلهای مدنی و سیاسی سرتاسری)




 همانطور که از فعالیت ها و شیوه های تبلیغاتی این جریانات بر می آید، اپوزیسیون کلاسیک را مجموعه جریانات سیاسی و مذهبی و حقوق بشری تشکیل می دهد که با تفاوتهایی کم و زیاد، یک فرمول کلی را برای آینده ایران تبلیغ می نماید. بخشی از این نیروها با برداشتهای متفاوت از مقوله « سکولار» و « دمکراسی» نوعی از سیستم حکومتی جمهوری خواه را، کعبه آمال خود قرار داده است، برخی نیز که علیرغم حادث شدن سیستم جمهوریت در ایران و فروپاشی آخرین خاندان پادشاهی در دهه پنجاه شمسی، ضمن دفاع از سکولاریسم و دمکراسی، سیستم های پادشاهی شبیه برخی از کشورهای اروپائی را مد نظر خود دارند. اگر جریان سلطنت طلبی را به لحاظ شرائط فعلی و بالقوه در اهمیت پائینتری قرار بدهیم، درکهای طرفداران جمهوریت از نوع مدل حکومتی آینده ایران بمراتب ناهمگون می باشد. بخشی از این گرایشات را دین سالاران ایرانی  و بخشی دیگر را نیروهای بغایت پراکنده و نا منسجم چپ تشکیل می دهد. اگر طرفداران گرایشات لیبرالیستی را که به دو جناح مذهبی و سکولار تقسیم می گردند، به این جمع بیفزائیم، دامنه بررسی از این گرایشات بمراتب بازتر می گردد.


 جدای از نزدیکی و یا دوری آنان از حکومت سکولار و یا سنترگرا، به طور کلی می توان اپوزیسیون کلاسیک ایرانی را به دو گرایش ایدئولوژیکی متفاوت تقسیم نمود.






الف: نیروهای سیاسی متعلق به گرایشات مذهبی


ب:  جریانات سیاسی چپ و لیبرالیستی دیگر




  یکی از این جریانات نسبتا قدیمی متعلق به دسته اول را سازمان مجاهدین خلق ایران عبارت می سازد. این سازمان با اعتقاد بر اصول اعتقادی مذهب شیعه ١٢ امامی، خود را مدافع برحق روند شیعه گری در ایران می داند. رهبری این سازمان بسان دکتر شریعتی بر تفسیر و انطباق آیات قرآنی با شرائط زمان را اعتقاد دارد و سعی می نماید، با نفی سیستم ولایت فقیهی خمینی و پائین آوردن نقش روحانیت شیعه در ساختار حکومتی مورد تبلیغ خود، حمایت شیعیان را بدست آورده و به آلترناتیو قدرت تبدیل گردد.


 بخش اصلی اصول اعتقادی این سازمان بر گرفته از کارهای ایدئولوژیکی پنج رهبر مبارز و شهید این سازمان در دوره شاه ( حنیف نژاد، بدیع زادگان، رضائی و.. ) است که در صورت نیاز و ضرورت، توسط رهبر قاعد این سازمان که در حال حاضر مسعود - مریم رجوی است، تکمیل تر می گردد.


  فکر غالب در رهبری این سازمان ساقط کردن رژیم اسلامی حاکم از طریق قیام و انقلاب مردمی است و تز آنان برای رهبری نیز، جانشینی قدرت با رهبری سازمان مجاهدین خلق می باشد. بنا به درک این سازمان، در حکومت جمهوری آینده، رهبر این سازمان، جانشین امام قاعد است و جمهوریت نیز بدون تایید قاعد آنان نمی تواند معنایی داشته باشد.


به طور کلی سازمان مجاهدین، فرقه ای از مذهب شیعه است و درک آنان از حکومت جمهوری در ایران، متمرکز و محورگراست. روش سیاسی این سازمان چالش با جمهوری اسلامی و قبولاندن خود به سازمان ملل و قدرتهای بزرگ به عنوان تنها آلترناتیو قدرت می باشد.


 سازمان مجاهدین خلق، طی اقدامی در دهه ٦٠ و در هنگام جنگ ایران و عراق، با حمایت حکومت صدام حسین، قرارگاه اشرف را مرکز فعالیتهای نظامی خود قرار داده و  شورای مقاومتی را نیز  که در آن با برخی از گروههای پراکنده چپ و شخصیت های ملی – مذهبی همانند بنی صدر  و...به توافق رسیده بودند، سازمان می دهند ( این توافق مدتی بعد به انشعاب می انجامد) . شورای ملی مقاومت در واقع حکم بازوی سیاسی مجاهدین را در خارج از ایران به عهده داشته و دارد. این سازمان طی اقدامی بی سابقه، برای مردم ایران رئیس جمهوری را نیز انتصاب نموده است.  بخشی از سخنرانی مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران به مناسبت تبریک حلول ماه رمضان که بر گرفته از سایت مجاهذین است چنین است:


...  در این ماه نزول قران پیروان حقیقی محمد ص بیزاری جستن از رزیم حاکم بر ایران که دشمن پلید اسلام و مسلمانان است و حمایت از مجاهدانی که در برابر ان به پا خاسته اند یک وظیفه مبرم اسلامی است و .....




 سازمان مجاهدین خلق که خود را وارث حقیقی حاکمیت اسلامی شیعه در ایران می داند، از تفاسیر ویژه آیه های قران گرفته تا مسئله امام زمان و نقش « رهبر »  زیارت قبور عتبات و ... دارای تفاسیر خود است، که به شکل اصول اعتقادی این سازمان در آمده است. روش مبارزاتی این سازمان قیام مسلحانه بر علیه جمهوری اسلامی و استراتژی آنهم همانطور که اشارت رفت، جانشینی قدرت به رهبری این سازمان می باشد.


 روش برخورد امریکا و قدرتهای دیگر چون اتحادیه اروپا، با این سازمان تاکنون دو سویه بوده و به نطر می آید که دامنه آن در حد چالش ها و بند وبست های این قدرتها با رهبران جمهوری اسلامی، دائم در نوسان بوده است.


  جریان مذهبی دیگر را که قدرت ستیز است و با خامنه ای و احمدی نژاد بر سر اجرای قانون اساسی و بازگشت به  عصر طلائی حمینی سر جنگ دارد، اصلاح طلبان « موج سبز» می باشد. میر حسین موسوی و کروبی از چهره های شاخص آن هستند که فعلا در بازداشت بسر می برند. این جریان که توانست حمایتهای بخش بزرگی از روحانیون و دولتمردان و ... را به دست بیاورد، هر چند که توانست  فساد و چپاول و سوء استفاده از قدرت را از بیت امام تا ارگانهای حکومتی، تا حدی افشا بنماید، اما به دلیل عدم اعتقاد به نفی سیستم ولایت فقیهی اسلامی که خواست عمومی مردم تظاهر کننده  در صحنه بوده است، به جای انتخاب روش های رادیکال تر به فعایت های مجاز و قانونی روی می آورد که با توجه به ماهیت سرکوبگر حکومت فعلی، اقدامی خیالی بوده و نتیجتا نیز به الیمیناسیون نیروهای طرفدار اصلاحات قانون اساسی از قدرت سیاسی منجر می گردد.


 در کنار این دو جریان اسلامی، مجموعه ای از روشنفکران و شخصیت های مذهبی، از اکبر گنجی گرفته تا ابوالحسن بنی صدر و نهضت آزادی وجود دارد که هر کدام به نوعی جمهوری های لیبرال- مذهبی را تبلیغ می نمایند.


دسته دیگر اپوزیسیون را نیروهای طرفدار حکومت سکولاریستی تشکیل می دهند. این نیروها که از طیف چپ تا برخی لیبرال- مذهبی ها و حتی  هواداران سلطنت مشروطه را شامل می گردند، از انسجام ایدئولوژیکی برخوردار نمی باشند و به نظر می آید که بیش از اینکه متحد یکدیگر باشند، متفق هم می باشند. گرایشات و نحوه عملکرد جریانات معتقد به حکومت سکولار، بسیار متفاوت می باشد. بحث ها و جدل های ایدئولوژیکی در باره ماهیت و چگونگی نظام سکولار و درک از مسئله دمکراسی و نقش دین در حکومت آینده و ...در میان آنان تا حدی نا روشن و مبهم می باشد. مسئله ملی و حق و حقوق ملیت ها در مناطق ملی تاکنون به باوری مشترک و نظم و ثبات پذیر تبدیل نگردیده است.


 بخشی از طرفداران حکومت سکولاریستی، اساسا به سنترالیزه شدن قدرت در ایران پایبند می باشند و برجسته کردن حقوق مناطق ملی در ایران را خطری برابر با تجزیه طلبی ارزیابی می نمایند و برخی نیز همانند اتحاد فدائیان خلق ایران، دمکراتیزه شدن جمهوریت در ایران آینده را درپذیرش حقوق ملیت ها و قبول یک سیستم حکومتی  سکولار– فدرالیستی می پندارند. برخی از سازمانهای سیاسی چون اتحاد جمهوریخواهان و سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت با مسئله ملی در ایران به صورت دوپهلو و مبهم برخورد می نمایند.


 به دلیل پراکندگی و نا روشن بودن باورهای اعتقادی مشترک، سکولارهای ایرانی از وحدت سازمانی و یا حتی جبهه ای تا حد زیادی فاصله گرفته اند و تنها در جریان فعالیتهای موج سبز، نشانه هایی از همسویی مشترک در بین آنان مشاهده گردیده است ولی در حالت آرامش، تا حدی از هم دور و به درگیری های لفظی و ایدئولوژیکی مشغول می باشند. روش ها و شیوه های تغییر حکومت در بین این طیف ِ ناهمگون بسیار متفاوت است و برخی به تغییر قهرآمیز معتقد می باشند و برخی نیز همانند اصلاح طلبان مذهبی، به رفرم تدریجی و شکوفائی جمهوری اسلامی.


  یکی دیگر از جریانات چپ اپوزیسیونی را طیفی از گرایشات چپ قدیمی در ایران که زمانی منسوب به  طرفداران تئوری سه جهان بود، تشکیل می دهد. این جریان که در برگیرنده برخی از گروههای کوچک مارکسیستی می باشد، در دوره منصور حکمت توانسته بود، اتحاد نسبتا پایداری را در بین گروههای پراکنده این گرایش فراهم آورد. به دلیل این انسجام ایدئولوژیکی توانسته بود تا به برخی از فعالیت های مشترک روی بیاورد. بغیر از نقش داشتن در برخی از عملیات مسلحانه و یا ایذائی در جریان جنگ ایران و عراق در منطقه کردستان، سالهاست که مرکز ثقل فعالیت های خود را به امور پناهندگان و مهاجرین ایرانی در خارج اختصاص داده است. سیاست های این جریان بمراتب سکتاریستی و چپگرایانه است و می شود گفت که غیر از خودی ها، هیچ کدام از جریانات درون اپوزیسیون ایران را تایید نمی نماید. هم در دهه ٩٠ میلادی که بخشی از اصلاح طلبان حکومتی به فعالیتهایی برای فشار بر حکام ولایت فقیه روی آورده بودند ( برلین ١٩٩٥ میلادی ) و هم در جریان بسیج میلیونی مردم ایران تحت رهبری « موج سبز » که مورد حمایت تقریبا تمامی جریانات اپوزیسیونی بود، آنها با دادن شعار« احمدی ، موسوی ، سگ زرد برادر شغال است...» به تایید این حرکت نمی پردازند.


 دیگر جریانات پراکنده چپ ایرانی، از سازمان فدائیان اکثریت تا راه کارگر و فدائیان اقلیت، هرکدام و بطور مجزا، خط مشی فکری مختص به خود را تبلیغ می نمایند. در بین آنان، بینش هایی از لنینیسم تا طرفداران کائوتسکی و برنشتین را می توان سراغ گرفت. آنچه که روشن نیست، مدل های حکومتی مورد تبلیغ آنان برای ایران آینده می باشد.


  به طور کلی اگر از طیف های تشکیل دهنده اپوزیسیون کلاسیک ایرانی نامی برده شود، آنها عبارت خواهند بود از:


اتحاد جمهوریخواهان ایران- اتحاد فدائیان خلق ایران- سازمان فدائیان خلق ایران ( اکثریت )- ندای آزادی ( جنبش جمهوریخواهان دمکرات لائیک ) – حزب توده- نهضت آزادی ایران- راه کارگر- شورای موقت سوسیالیستهای چپ- فدائیان اقلیت- حزب مشروطه ایران- سازمان وحدت کمونیستی و سازمان مجاهدین خلق ایران.علاوه بر این سازمانها،  شخصیت های ملی و مذهبی دیگر و دهها سایت و گروههای مدافع حقوق بشری، زنان و نویسندگان و وکلا و غیره را نیز می توان در این زمره به حساب آورد.




٢- سازمانهای پیکارجوی مدافع حقوق ملیت های غیر فارس




 اپوزیسیون سیاسی دیگر ایران را فعالین سیاسی و مدنی ملیت های ایرانی غیر فارس تشکیل می دهند. این بخش از نیروهای سیاسی نیز هم در اتخاذ تاکتیک ها و هم در دادن شعارها و طرح و برنامه ها، تا حدی از یکدیگر متمایز می گردند. حزب دمکرات کردستان که به نظر می رسد در برخورد با حل مسئله ملی در ایران به جناح هایی منقسم شده است، هنوز نتوانسته است تا سیاست واحدی را تعقیب بنماید. این حزب در مقطعی از دوران مهاجرت و بویژه در دوران جنگ عراق و ایران، به همکاریهایی با شورای ملی مقاومت کشیده می شود و اما در اواخر این مقطع و بویژه بدنبال سرنگونی حکومت صدام و استقرار امریکا و انگلیس درعراق، سیاست مستقلانه دیگری را اتخاذ می نماید.


 سیاستهای این حزب در قبال مسئله کرد در ایران تا حدی دو سویه و مبهم می باشد. حزب دمکرات با سازمان دادن کنگره ملیت های ایران – فدرال و ادعای خود بر وفادار ماندن بر سیاستهای رهبران پیشینه این حزب چون دکتر عبدالرحمان قاسملو و شرف کندی، سعی می نماید تا ضمن جذب برخی از فعالین مناطق ملی ایران، خود را به عنوان نیروی وحدت دهنده معرفی بنماید و اما از طرفی این حزب در برنامه و اساسنامه ی مصوب کنگره چهاردهم خود که آنرا کنگره شکوفائی و همگانی تر نمودن مبارزه نامیده است ( ٢٠ تا ٢٤ شهریور ماه ١٣٨٧ ) و طی پلنوم یازدهم خود بر اجرای آن تاکید می نماید، مسئله کرد و وحدت کردستان را در سرلوحه فعالیت های خود قرار داده است. رهبری این حزب به قدرتهای بزرگ روی آورده و از آنها خواسته است که در مقابل دولتهای سرکوبگر ایران، ترکیه و سوریه موضع گیری کرده و برای کردها سرزمین تاریخی واحدی را به رسمیت بشناسد.


 علاوه بر حزب دمکرات کردستان، سازمان کومله نیز که تاریخا در برگیرنده گرایشاتی چپ در بین کردها می باشد، به طور پراکنده تر و هر ازگاهی، حضور خود را اعلام می نماید. همچنین یک جریان جدید دیگری که تا حدی رقیب این دو تشکیلات قدیمی کرد است، با نام سازمان نظامی پژاک وارد میدان شده است. این سازمان که به نظر می رسد که هم از طرف امریکایی ها و هم سازمان پ.ک.ک در عراق حمایت می شود، اخیرا عملیات نظامی نسبتا متوالی را در کردستان ایران داشته و به یک نیروی نظامی قابل توجه تبدیل شده است.


 وضعیت در بین فعالین سیاسی و مدنی ترکهای آذری در ایران که منطقه ای ملی ( نه مذهبی ) بشمار می آید تا حدی پیچیده می باشد. روشنفکران و نخبگان سیاسی و فرهنگی این منطقه، نشان داده اند که از قابلیت و کیفیت بسیار بالایی برخوردار می باشند. فروپاشی اتحاد شوروی و مستقل شدن جمهوری آذربایجان تاثیرات فراوانی را در بین محافل روشنفکری این منطقه بوجود آورده است.


 در دوره خاتمی و به محض ایجاد فضائی نیمه باز، صدها محفل و تشکل های مدنی و فرهنگی در آذربایجان ایران شکل گرفته و توانسته است تا هزاران تن از مردم این منطقه را به فعالیتهای فرهنگی و حقوق بشری و ژورنالیستی بکشاند. هم در جریان شرکت در یادبود بابک خرم دین ( قلعه بابک ) و هم اخیرا در جریان نجات دریاچه ارومیه، مردم این دیار نشان داده اند که تا چه حد آمادگی برای تغییرات در آینده ایران را دارند.


 تعداد فعالین زندانی ترک های آذری دائم در حال افزایش می باشد و اما موج گسترده دستگیری ها و تعقیب ها و تفتیش های این حکومت نتوانسته است آنان را به تسلیم وادار بنماید.


 گرایشات سیاسی در بین روشنفکران و محافل سیاسی و مدنی در بین ترک های آذری تا حدی نا روشن می باشد. بخشی از این گرایشات با خواندن آذربایجان جنوبی خواهان جمهوری فدرال در این بخش می باشند و برخی نیز هم فاز با دیگر گرایشات آزادیخواه در ایران به فعالیت های مدنی و حقوق بشری مشغول می باشند.


 اوضاع در بین محافل روشنفکری در مناطق عرب زبان ایران نیز تا حدی نا مشخص می باشد. این بخش از خطه جنوبی که شدیدا تحت سیاستهای آسیمیلاستی حکومتهای مرکزی قرار داشته است، هم برای ابراز هویت ملی خود در تلاش می باشد و هم بخشا برخی از روشنفکران آنان با شرکت در برخی از آکسیونهای بین المللی و  کنگره ملیتهای ایران – فدرال سعی می نمایند تا مسائل عرب های ایران را منعکس بنمایند. به دلیل اهمیت استراتژیکی این منطقه، سیاست حکومت اسلامی در مقابله با خیزش آنان بمراتب خشن ترمی باشد و تاکنون بسیاری از فعالین داخلی که فعالیتهایی صرفا در جهت فرهنگی و یا مدنی داشته اند، توسط دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شده اند.


 مناطق بلوچستان نیز که قیام کنندگان جند الله به رهبری ریگی را به همراه داشت، بیش از ستم قومی، سیاستهای سنی ستیزی حکومت آخوندی شیعی را مورد نظر گرفته و به عملیلاتی نظامی و تروریستی کشیده می شود که همگان در جریان آن می باشند.


 در ترکمنصحرا، جریان سرکوبی شدید اوایل انقلاب از یکطرف و از طرفی تجربه اندوزی و احساس مسئولیت بخش های آگاهتر این منطقه، تا حدی بر خویشتن داری و صبر فعالین آن افزوده است. مجموعه تبعیضات حاکم از یکطرف و حفظ هویت و باورهای ملی و فرهنگی و...  بویژه آرزوی حق اختیار و انتخاب سرنوشتی مستقلانه در عرصه های ملی و فرهنگی و اقتصادی در ترکمنصحرا، باعث آن می شود تا محافل و گروههای روشنفکری و آگاه ترکمن هر کدام به نحوی از انحا، به فعالیتهایی روی بیاورند. بخشی از این فعالیتها که حتی در دوره شاه نیز توسط ادبا و فرهنگی کاران ترکمن و در اشکال مختلف پیش برده می شد، باعث آن می گردد تا تاریخ و فرهنگ و ادبیات غنی ترکمنی حتی الامکان پاس داشته و حفظ گردد و اما فعالیت در عرصه های مدنی و حقوق بشری، به دلیل سرکوب های مداوم جمهوری اسلامی ناچارا به خارج رانده شده است که با ویژ گی های خود جریان دارد. 




آموزه هایی که نمی توان نادیده گرفت!




 در رابطه با اینکه فعالین مدنی و سیاسی ترکمنصحرا در کدام جایگاهی قرار گرفته و چگونه مسائل و خواسته های  ملت خود را انعکاس خواهند داد، قطعا نظرات مختلفی وجود دارد. بدون شک آنچه که اصل است، انتخاب سیاستی درست و منطقی و در حد نیازهای واقعی ملت ترکمن می باشد. از آنجایی که ترکمنصجرا بخشی از ایران است و تغییرات و دگرگونی ها در دیگر نقاط این کشور مستقیم و یا غیرمستقیم در سرنوشت آن دخیل می باشد، انطباق سیاست های متخذه و سنجش فاز تحولات، درایت و احساس مسئولیت بالایی را طلب می نماید. بدون شک، شناخت از عرصه های فعالیتی در ایران پیش شرطی خواهد بود برای انتخاب روشهای مناسبتر. این عرصه و یا دامنه فعالیتها را از یکطرف نیازها و ضرورتهای مطالباتی ملیت ترکمن در ایران تعیین می کند و از طرف دیگر زمینه ها و میزان پتانسیل واقعی حرکت های دمکراتیک در ایران امروز.


 اگر اصل بر این است که می بایستی از هر موقعیت و فرصتی در جهت کسب حقوق ملی و مدنی بهره جست، این عرصه می تواند هم در نزدیکی و یا همسوئی با دیگر ملیت های ایرانی تحت ستم باشد و هم می تواند در ارتباط و همکاری های نزدیکتر با آندسته از نیروهای ایرانی دمکرات اندیش و عدالت خواه که مدل و طرح و برنامه ِ روشنی را برای آینده ایران معرفی می نمایند.


 جریاناتی که نافی حقوق ملی، فرهنگی، مدنی ملیت های ایرانی می باشد، نه با مطالبات جهان امروزی توافق خواهند داشت و نه می توانند در بنیان سازی ایرانی واقعا دمکراتیک و مدرن نقش برجسته ای را ایفا نمایند. گرایشات سنترالیستی ( چه مذهب سالار و چه ناسیونالیستی فارس) که عادت دارند که حق و حقوق ملیت های ایرانی غیر فارس را با توهم سازی تجزیه ایران، در هاله ای از ابهامات فرو ببرند، در ایده آل ترین شرائط، حکومت هایی بهتر از شاه و یا خمینی را تضمین نخواهند کرد.


 شعار ایران یکپارچه و متحد زمانی قابل دفاع است که ضمن تضمین حقوق تمامی آحاد این کشور، حق تعیین سرنوشت و یا حق خودمختاری تمامی ملیت ها و اقلیت های مذهبی و مسلکی و ... موجود را باور داشته و حقوق و امکانات فرهنگی، اجتماعی، مدنی و سیاسی برابر را برای همه آنان فراهم آورد. چنین حقوقی تنها و تنها در گرو پذیرفتن دموکراسی واقعی و احترام به حقوق بشر می تواند ممکن گردد. این گرایش نه تنها جریانات مدعی نجات ایران بلکه همه مدعیان دفاع از حقوق ملیت ها را نیز دربر خواهد گرفت. تجربه بخشی از کشورهای همجوار که به جای تحکیم دمکراسی و تعمیق حقوق انسانی بر فاجعه های غیر قابل جبرانی سوق داده شده اند، گواه ماست.


... چه کسی تصور می کرد که جمهوری کوچک چچن که بعد از فروپاشی اتحاد شوروی ضمن داشتن دولت خودمختار، موقعیتی مناسبی برای استقلال بیشتر داشت، در یک بازی سیاسی و بغرنج توسط اسلامگرایان فاناتیک به بدترین حکومت فاشیستی تابع مسکو و آنهم با کمک خود چچنی ها سوق داده شود؟ و یا آیا تجربه کشور عراق و آنچه که بعد از سرنگونی حکومت دیکتاتوری صدام در آنجا بوقوع پیوست، براحتی قابل فراموشی است؟. ترکمن هایی که در شهر نفت خیز کرکوک، به قتل رسیده و یا مورد تجاوز واقع شده و یا ناجوانمردانه ربوده شده اند، آیا توسط عربها و حکومت مرکزی عراق سازماندهی شده بودند؟. مگر این خود پیشمرگه های کرد نبودند که به طمع تسلط بر شهر نفت خیز کرکوک ( که از دیر باز مرکز ترکمنهای عراق است) حاضر به نابودی ترکمنهای عراق می شوند؟.


 مثال های قید شده به روشنی اثبات می نماید که ناسیونالیسم افراطی و مذهب کور اگر چنانچه در جایگاه سکانداری قرار بگبرد، جز ویرانی و تباهی و نفی حقوق انسانی حاصلی نخواهد داشت. پس آنچه که می بایستی برای پیاده و نهادینه کردنش تلاش نمود، باور به فرهنگ واقعا دمکراتیک می باشد. درغیر اینصورت نه از رعایت حقوق انسانی خبری خواهد بود و نه از عدالت اجتماعی و تامین حقوق برابر در عرصه های ملی، فرهنگی و مدنی و سیاسی.


 والسلام




ت. آتابای


آبان ماه ١٣٩٠ برابر با اکتبر ٢٠١١   

۲۱ نظر:

  1. وینستون چرچیل :برای تسلط بر یک ملت، اقلیتی خائن و اکثریتی نادان لازم است

    پاسخحذف
  2. in navisande bi taraf nabude ast zira te'dad-e dah milion baluch-e tajziye talab-e irani ra nadide gerefte ast va faghat ba avardan-e nam-e yek rigi az in tayefe-ye khod forush basande karde ast. zende bad baloch -e golzamin. Azat baloch.

    پاسخحذف
  3. راندمان سی و اندی سال حکومت اسلامی، قربانی شدن خود دین اسلام و افول ارزشی که مردم برای دین اسلام در جهان قائل بودند شد. حالا تئوریسین های جمهوری اسلامی به فکر نجات خود هستند در نتیجه به اشکالی مختلف به افرادی مأموریت داده اند تا آخوندها و دین آنان را از شر مسائل درونی ایران با ترفندهایی از نوع آخوند بازی و کوفتن به طبلی کاملا مشکوک و بی اساس مثل شئونیزم ملت فارس و یا فاشیزم فارسی نجات بدهند ، این شعار های پوچ و نا لایق مشتی انسان احساساتی را به دام انداخته که رحمی نه به خودی دارند و نه به تاریخ ایران. متأسفانه تعدادی بلوچ ما هم با این ترفند گول خورده اند و نا خوداگاه آب به آسیاب آخوندها روان می کنند. ما بلوچ ها وظیفه داریم این برادران خود را با مهر و محبت و طاقت بدور از هر گونه فشار و بد و بیراه گفتن به سمت و سوی درست راهنمایی نماییم.

    پاسخحذف
  4. اصل مطلب
    اصل حرف پورپیرار این است که هخامنشیان یک قوم اسلاو بودند که به توطئه‌ی یهود به ایران و بین‌النهرین آمدند و تمام (تاکید می‌کنم تمام) ساکنان بومی ایران و بین‌النهرین را کشتند و بعد هم برگشتند به پشت کوه‌های قفقاز!

    به علاوه می‌گوید که بعد از این قتل عامی که عرض شد، هیچ کس توی ایران زندگی نمی‌کرده (گفتم که همه کشته شده بودند) تا همین پانصد سال پیش که مهاجران عرب و آفریقایی از اطراف به ایران کنونی مهاجرت کردند و بدون اینکه از قبل همدیگر را بشناسند یا با هم خویشاوندی داشته باشند، ملتی را ساختند که می‌شود ایرانی‌های امروزی!

    پاسخحذف
  5. دامنه‌ی جعل در پاسارگاد حد و مرزی نمی‌شناسد. در این کتیبه که با کمال شگفتی می‌بینیم که رو به کاخ کوروش باز می‌شده است! شاهد غلط املایی هستیم. یعنی این شاه که سند حقوق بشر منتشر می‌کرده از معرفی خود بدون غلط املایی عاجز است. «درباره‌ی این‌که چه کسی این کتیبه را نقر کرده عقاید مختلفی وجود دارد. به عقیده‌ی بنده اگر خود کوروش این کتیبه را نوشته بود امکان نداشت اجازه دهد این اشتباه در کتیبه باقی بماند و حتماً با تعمیر سنگ اشتباه را جبران می‌کرد

    پاسخحذف
  6. چنان‌که شاهد هستیم، بر دشت صاف منطقه و کاملاً هم عرض با زمین‌های اطراف، کاخی برای کوروش بنا شده است که به خوبی جعلی بودن آن قابل اثبات است. بدین ترتیب بدون حتی یک سانتیمتر حفاری با چیدن چند قطعه سنگ برای کوروش کاخی ساخته شده است که هیچ اثری از لوازم مرسوم یک بنا در آن وجود ندارد. نه دیواری، نه سرستونی، نه در و درگاهی و نه هیچ چیز دیگری. تنها چند پایه ستون و چند قلمه ستون به چشم می‌خورد و بس. با این حال برخی در ایران دوست دارند باور کنند که این جورچینی کودکانه متعلق به کوروش است.

    پاسخحذف
  7. سکه‌های یافته شده در مجموعه‌ی پاسارگاد را نشان می‌دهد که به کل یونانی هستند. تصاویر و نوشته‌های موجود بر سکه‌ها تماماً به خط یونانی بوده و اشکال نیز متعلق به تمدن، «هلنی» هستند. حتی یک سکه‌ی هخامنشی نیز در این مکان که آن را به کوروش می‌بخشند، یافت نشده است. آستروناخ به عنوان کسی که کار پلید و گناه نابخشودنی ساخت جاعلانه‌ی پاسارگاد را انجام داد نیز به یونانی بودن سکه‌ها که از زمان «اسکندر» آغاز شده و تا دوران سایر فرمانروایان سلوکی ادامه می‌یابد، اشاره می‌کند. وی آن‌ها را به دو گروه تقسیم کرده و می‌نویسد: «الف؛ سکه‌های ضرب شده برای اسکندر مقدونی در خلال زندگی و بلافاصله بعد از مرگ وی و ب؛ سکه‌های سلوکوس اول از نوعی که بعدها در تخت جمشید، ضرب شده است

    پاسخحذف
  8. همه‌ی این شاهان و سرداران و شاعران و دانشمندان و نویسندگان و آثار تاریخی و کتاب‌ها توسط یهود جعل شده‌اند و هدف یهود هم از این همه جعل این بوده که گناه خود در قتل عام ساکنان بومی ایران در آن زمان را منکر شود!

    پاسخحذف
  9. آقای بلوچ آزار! و نه آزات شما چه فکر می کنید :این گستاخی های شما را ما باید نادیده بگبریم! من که یک آزاد اندیش هستم حتی نمی توانم دیگر شما را تحمل کنم ، حالا فکرش را بکن ... ، شما از حد و مرز کاسه صبر ما گذشتید.

    پاسخحذف
  10. ای تو که آزادی ز هر خرد و هوش
    عبث راندی و ماندی در همه جوش
    بدان که این تحفه ات نخرند مفت سنجیده گو تا شاد شود هر بلوچ

    پاسخحذف
  11. با سلام و درود !تصمیم گرفته بودم دیگر چیزی ننویسم و به دوستان هم گفته بودم کومنت نگذارند. امروز با دیدن کومنت آزات خان خیلی دلم گرفته ، نه منطقی می بینم ، نه دانشی و نه رسم و ادب بلوچی. فقط می خواهم به این آزات بگویم که وقتی شما هنوز سوار الاغ نشده اید ، الاغتان از دهانی عر عر می کند ، وای اگر سوار باشید یا بشوید! حالا خیلی ناراحت هستم به همین بسنده می کنم می ترسم من مثل ایشان ... بشوم و نمی خواهم و نمی پسندم بر کسی که ... شود.

    پاسخحذف
  12. آزادگ !اگر این این ریگی نماها می بخشند ما هرگز . مگر با شمیر و کفن به دست و پایمان بافتی.

    پاسخحذف
  13. جناب محمد ریگی و دیگر دوستان کہ با عصبانیت بہ این حقیر (بلوچ آزات) تاختہ اید، بدانید کہ "آزات بلوچ" شخصی غیر از من است۔ من ھرگز بہ طوایف و قبایل بلوچستان کوچکترین اھانتی نکردہ و نخواھم کرد۔شماھا قبل از توھین بہ دیگران، قدری بیشتر بہ نوشتہ ھا و نویسندہ ی آن دقیق شوید، تا خدای ناکردہ مانند "قاضی بلخ" بہ قضاوت ننشینید! فحاشی شیوہ ی آزادہ گان نیست۔ شما از این بابت باید از من معذرت بخواھید۔
    بلوچ آزات

    پاسخحذف
  14. آزات !هر وقت آمدی بلوچستان ، همدیگر را باید ببینیم و حساب کتاب کنیم که کی باید معذرت خواهی کند.

    پاسخحذف
  15. قابل توجه ریگی های عزیز ! ممکن است حق با آقای بالاچ باشد و این نویسنده که خود را آزات خوانده است کسی دیگر باشد . چون املا و روش وی در نگارش کلی با نوشت جات قبلی فرق دارد.

    پاسخحذف
  16. آقایان ریگی محترم

    قضاوت عجولانہ ی شما جنابان بہ این می ماند کہ شخصی مثلاً بنامِ محمد علی بہ کسی توھین نماید و شما فردی دیگر بنامِ مثلاً علی محمد را تھدید و مورد اھانت قرار دھید!
    تمام نوشتہ ھای من در این وبلاگ موجودند، شما با مراجعہ بہ آرشیو آن چنانچہ خدای ناکردہ یک مورد از اھانت بہ یکی از طوایف بلوچستان یافتید، آنوقت حق با شماست کہ خشمگین شوید۔تمام طوایف و قبایل بلوچستان برای من قابل احترامند و ملت بزرگ و شرافتمند بلوچ را تشکیل می دھند۔

    سربلند باشید۔
    سرسبز بات بلوچستان۔
    بلوچ آزات

    پاسخحذف
  17. "مهدی ریگی "نژاد آریایی" نمی تواند باشد اجدادشان از شبہ جزیرہ عربستان آوردہ شدہ است"

    این کومنت شماست آقای بلوچ ! آزات.

    پاسخحذف
  18. بالاخره بعد از چند ماه خانواده او اين چنين سكوت خود را شكستند و حتي خواستار ملاقات با احمد شهيد نماينده حقوق بشر در ايران شدند و اما شرح ماجرا از زبان خانواده اش اينگونه است كه(( روز جمعه يكم بهمن 89 در پي اعتراضهاي گسترده مردمي در شهرستان تايباد به بركناري غيرقانوني مولوي فاضلي موحد امام جمعه اهل سنت شهرستان ؛ احمد نيز جز 480 جوان اهل سنت بود كه بازداشت شد.و براي بازجويي و شكنجه به اداره اطلاعات اين شهرستان منتقل شد در داخل سالن بيش از 200 نفر به چشم مي خوردند به هيچ كس اجازه رفتن به دستشويي داده نمي شد و يكي از جوانان كه به شدت تحت فشار بود ناگهان در كف سالن مدفوع كرد كه باعث خشم مامورين سالن شد به طوري كه او را مجبور كردند كه مدفوعش را بخورد در همين حال مامورين با تمسخر به او ميگفتند ((بخور اين مدفوع ابوبكر و عمر است بسيار خوراك خوشمزه اي براي آنها بوده است)) كه اين كار خشم احمد شيرخاني را بر مي انگيزد و به طرف مامور حمله مي كد و به او مي گويد كه من تو را شناختم و يكبار ديگر نيز تو را ديده ام و در صورت آزادي از اينجا تو را ادب خواهم كرد كه اين تهديد باعث ميشود كه بعد از آزادي او را در داخل مسجد به شهادت برسانند))

    پاسخحذف
  19. گاردین نوشته که شباهت هایی در نامگذاری، سنتها، شیوه پوشیدن لباس و مواد خوراکی پشتونها و یهودی ها وجود دارد. به علاوه به نوشته این روزنامه، در روایات شفاهی پشتونها هم آمده که آنها ریشه اسرائیلی دارند.

    در برخی از کتاب های قدیمی در باره افغانستان نیز ارتباط نژادی پشتونها با اسرائیلی ها سخن گفته شده است؛ از جمله در کتاب مخزن الافغانی (۱۶۶۲-۱۶۶۳ میلادی) نوشته نعمت الله هروی در باره ریشه اسرائیلی پشتونها مطالب نوشته شده است.

    در این کتاب آمده که طالوت، یکی از پادشاهان اسرائیلی در زمان داوود پیامبر دو فرزند داشت به نام های آصف و افغانا. در کتاب همچنین آمده که بخت النصر، پادشاه مشهور بابلی او را همراه با فرزندانش به مناطقی از افغانستان کنونی کوچاند.

    پاسخحذف
  20. شرح این ماجرا، سالمندان طایفه همراهانی برای رئیس بیگی ذکر می کنند که پسر عموها و وابستگان وی هستند.حسین بر ، سنگ بر، نارو، اختاد محمد، سمسولی و محمد حسنی، شش تن از کسانی بودندکه با رئیس بیگی به سیستان آمدند.
    فرزندان حسین بر و سنگ بر امروزه به نام ریگی موسوم اند و یا در طایفه ریگی ادغام شده اند.از نارو،نارویی ها و ازسمسولی، ساسولی ها پدید آمدند فرزندان اختاد محمد فعلا در گرگان ساکن هستند و از محمد حسنی که در آن زمان سردار سپاه یکی از حکام شیراز و با خواهررئیس بیگی ازدواج کرده بود براهویی های زیر کاری باقی مانده اند. این طایفه خود را از اعقاب سلجوقیان می شمارند و عقیده دارند که زادگاه اولیه اجدادشان جلگه سلجوقیان است

    پاسخحذف
  21. آقایان ساواما ( میرسوبان ، مهدی ریگی ، محمد ریگی ) کسی که چهره اش را از مردم میپوشاند منافق است بگذار جلاد جماران باشد یا پاسدار یزدی _ زابلی و ... در بلوچستان . جاسوس جاسوس است و قاتل مردم بلوچ و پاسدار رژیم دد منش جماران و فیضیه قم ...

    کدام انسان سالم العقلی در بین ریگی ها میتواند فردی بنام مهدی بیابد ؟ این اختراع مغز مفلوج ساواما است که میخواهد لباس بلوچ را بر تن کند اما بسیار ناشیانه ...! تعداد اعدامیان رژیم در بلوچستان چند نفر بوده و هست و چند نفرش ریگی بوده اند ، حداقل یک ششم اعدامیان رژیم از قوم ریگی بوده اند حداقل در همان لیست اعدامیان نگاه کنید تا دریابید که در بین بلوچها؛ خزنده ای بنام مهدی ( و آنهم از نوع ریگی اش ) وجود نداشته و ندارد ...

    ساواما را از خرامیدن و سخنش میتوان شناخت که خون و خشونت از آن میبارد و از انسانیت شناختی ندارد ... !

    پاسخحذف

نظرتان در مورد این مطلب بنویسید