۱۳۹۴ آذر ۲۷, جمعه

از این ستون به آن ستونِ جمهوری اسلامی هیچ فرجی نیست.

مکارانه‌تر و زیرکانه‌تر از همه «رهبر نظام جمهوری اسلامی» (و نه فقط شخص سید علی خامنه‌ای) فهمید که مردم به ‌زودی درخواهند یافت که بار دیگر چه کلاه بزرگی بر سرشان رفته و اوضاع اقتصادی و اجتماعی‌شان بدتر هم خواهد شد و آماده‌ی اعتراض خواهند گشت، پس با کلیدواژه‌ی «نفوذ» زمینه را برای «نعوظِ» استوانه‌های سرکوب آماده ساخت…

دیو جماران جام زهر خود را در کاسه سر جوانان ایران نوشیده و رفته بود؛ خامنه‌ای، رئیس‌جمهور اهل شعر و رمان و پیپ، رهبر شده بود؛ جنگ به پایان رسیده بود؛ دوران «سردارِ سازندگی» فرا رسیده بود؛ «اکبر و رهبر» خود را چون فرشته‌ی نجات مردمْ بزک کرده بودند؛ و مردم چشم به «معجزه»‌ی آنها داشتند؛ اما… با پایان دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، همه گمان کردیم او دیوی است که باید بیرون رود و فرشته‌ای برای «اصلاح» بیاید و با دیوِ رهبر و اکبر مبارزه کند؛ و آن فرشته را در چهره‌ی دروغ‌گوی فریبای دیگری به نام سید محمد خاتمی جستجو کردیم.

هیچ‌گاه از خود نپرسیدیم که آیا مشکل از افراد و اشخاص است یا از ساختار و نظام؟ آیا ساختاری فاسد و اصلاح‌ناپذیرْ با تغییرِ افرادْ به‌سامان خواهد شد؟ یا این‌که بازیِ ما در زمینِ استبدادْ از طریقِ انتخابات و… باعث مشروعیت‌بخشی به این نظام فساد و بازسازی و فربه‌تر شدنِ استبداد، خفقان و سرکوب خواهد شد؟

محمد خاتمی هشت سال با خنده و گریه مردم را فریب داد، دروغ گفت و نظام را تنومند ساخت و از پرتگاه سقوط نجات داد. پس از آنْ نوبتِ کسی بود که از هزینه‌ای که «سید خندان» در حساب نظام ریخته بود، بهره‌برداری کند و مردم را «گریان‌تر» سازد و جلوه‌ی «قهاریتِ» اسلام را برجسته سازد و نظام را جسورتر نشان دهد؛ پس احمدی‌نژاد ناگهان از درونِ بسته‌ی «لُپ‌لُپِ» نظام نمایان شد و البته وظیفه خود در ساختار جمهوری اسلامی را به ‌خوبی انجام داد. پس از او، در این چرخه‌ی فاسد و دور باطل، نوبت کسی بود که «چهره رحمانی» اسلام و نظام را برجسته سازد؛ و این بار حسن روحانی، «امام»ساز ونماد نیرنگ نظام، یار غار اکبر و همراه رهبر را روانه‌ی میدان ساختند تا ماله‌به‌دست و دروغ بر لبْ یک بار دیگر نشان دهد که «و مکروا و مکرالله، والله خیرالماکرین»!

و البته روحانی مکری دیگر نیز بر اندوخته‌های مکارانه‌ی خود افزود تا راه «فرجی» بر ستون لرزان نظام بگشاید: «توافق هسته‌ای»! هرچند نظام خود به خوبی می‌دانست که مشکلاتِ به‌وجود آمده نه برآمده از ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد بود و نه تحریم‌ها، بلکه برخاسته از نظام ناکارآمد و ساختار فاسدی بود که از درون پوسیده و هیچ بخشی از آن قابل استفاده نیست؛ اما باید لباسی زیبا بر این درونِ گندیده پوشاند و آن را به خریداران ناآگاه فروخت. و بدین ترتیب ظریف را با لبخندی به سراغ جامعه جهانی فرستادند و در درون کشور همه‌ی کوزه‌ها را بر سر احمدی‌نژاد شکستند و تمام مطالباتِ انباشته و آشکار و نهانِ مردم را به «رفع حصر» فرو کاستند و از این رهگذر بارِ دیگر «مشروعیت» داخلی و بین‌المللی کسب کردند و گفتند فعلا از این «برهه‌ی حساس» بگذریم، که «از این ستون به آن ستون فرج است»!

اما پس از دو سالْ وعده‌های روحانی هم پوچ و پوشالی از آب درآمد، و فریبایی‌های «فریدون» جز فریب حاصلی نداشت. اوضاع مدام بدتر و بدتر شد و از توافق هسته‌ای آبی برای مردم گرم نشد و نخواهد شد. جامعه‌ی جهانی نیز فهمید که ماهیت جمهوری اسلامی «تغییرپذیر» نیست. هرچند مکارانه‌تر و زیرکانه‌تر از همه «رهبر نظام جمهوری اسلامی» (و نه فقط شخص سید علی خامنه‌ای) فهمید که مردم به ‌زودی درخواهند یافت که بار دیگر چه کلاه بزرگی بر سرشان رفته و اوضاع اقتصادی و اجتماعی‌شان بدتر هم خواهد شد و آماده‌ی اعتراض خواهند گشت، پس با کلیدواژه‌ی «نفوذ» زمینه را برای «نعوظِ» استوانه‌های سرکوب آماده ساخت.

آری، تجربه نشان داده و تحلیلِ تئوریک آشکار می‌سازد که «استبداد دینی» (بدترین نوع استبداد) «اصلاح‌پذیر» نیست؛ و راه رهایی از این دور باطل و چرخه‌ی فاسدْ در درونِ دَوَرانِ این دایره قرار ندارد. پس راه رهایی از اختاپوس جمهوری اسلامی چیست؟

«رهایی رایگان نیست»، اما حداقل شایسته و بایسته است که کم‌ترین هزینه را برای آن پرداخت کنیم، و آن هم هزینه‌ای نیست جز عدمِ تامینِ هزینه‌ی نظام. این‌که هزینه و سوختِ موتورِ نظامِ در حالِ فرسایش و فروپاشیِ جمهوری اسلامی را تامین نکنیم و به دست خودمان به این نظامِ سراپا جنایت و خیانت «مشروعیت» نبخشیم و کوره‌ی آدم‌سوزیِ جمهوری اسلامی را برای سوزاندن خود و فرزندان‌مان سوزان و فروزان نگاه نداریم. آیا این عاقلانه است که به دست خودمان آتشی برافروزیم که تا کنون جان و روان بسیاری را نابود ساخته، میلیون‌ّها نفر را به کام مرگ آنی انداخته یا به حالِ مرگِ تدریجی درانداخته؟ و مهم‌ترین و کم‌هزینه‌ترین اقدام در این راستا «نافرمانی مدنی»، عدمِ مشارکت در نمایش‌های جمهوری اسلامی و بازی نکردن در زمینِ نظام است.

به هر حال گذشته‌ها گذشته، هر چند اثرات آن، به‌ویژه در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی، صدها سال باقی خواهد ماند. اما به ‌جای امید واهی و گفتنِ این‌که «از این ستون به آن ستون فرج است»، بهتر است با سوخت‌رسانی به موتورِ نامیزان و گرم کردنِ تنورِ در حالِ خاموشیِ جمهوری اسلامی، «ظهورِ» هرروزه‌ی این نظام را تکرار و بسامد آن را بلندتر نکنیم و به آن «فرج» و گشایش نبخشیم و امروز و آینده‌ی خود و فرزندان‌مان را ویران‌تر و سیاه‌تر نسازیم؛ که اگر چنین کردیم پیش و بیش از هر چیز شایسته است خودمان را ملامت کنیم، که «خودکرده را تدبیر نیست»!

تا زمانِ «انتخاباتِ» بعدی قطعا توپخانه‌های رسانه‌ایِ داخلی و بین‌المللی، با قطبی‌سازیِ فضای سیاسیِ کشور و ابلیس و قدیس و اهورا و اهریمن سازی‌های دروغین و گسترده، بار دیگر تلاش خواهند کرد نظامِ یک‌دست اما لرزانِ خود را نظامی «مردمی» با قطب‌بندی‌های «دموکراتیک» نشان دهند، و امیدِ واهی برای بهبود اوضاع در دل و درون مردم ایجاد کنند. اما بدون هیچ‌گونه تعارف باید گفت که «خر داغ می‌کنند»! و هیچ «بوی بهبود از اوضاع ایران» در این مسیر شنیده نخواهد شد.

ممکن است بگویید اگر هیزمِ تنورِ انتخاباتِ نظام را فراهم نکنیم و آن را خاموش سازیم، تنوره‌ی آتشِ «جنگِ داخلی» ایران را خواهد سوخت و ایرانیان را به کام خود خواهد کشید؛ و ایرانْ سوریه و عراق می‌شود و داعشیان بر ما حکم خواهند راند. اما این هم فریب، دروغ و لولوی سرخرمنی بیش نیست. باید به نظامِ دروغ و دغل و فریب و نیرنگ نشان بدهیم که «آن ممه را لولو بُرد»! که همه چیز در دست خود «ما مردمِ ایران» است. اگر ما بخواهیم، اگر «من و تو ما بشویم»، آگاه باشیم و «داعش‌اندیش» نباشیم، به‌راحتی می‌توانیم ماشینِ سرکوبِ نظام را، که در مقابلِ سیلِ بنیان‌کنِ اراده‌ی مردم هیچ است، خاموش سازیم و خانه‌مان را آزاد و آباد سازیم. پس بیاییم «دست در دست هم نهیم به مهر، میهنِ خویش را کنیم آباد» و آگاه و آزاد.

و در پایان، سوالی برای اندیشیدن:

آیا بهتر نیست اگر برای آزادی هزینه نمی‌دهیم، حداقل برای استبدادْ هزینه نکنیم؟
نویسنده : عباس خسروی فارسانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان در مورد این مطلب بنویسید