۱۳۹۲ دی ۱۷, سه‌شنبه

آیا هنوز میشود ادعا کرد که امیدی برای بقای ایران بهمین شکل فعلی وجود دارد؟


با این همه کشتار و فقر در بلوچستان ، کردستان و خوزستان(اهواز) و محرومیت کامل انها از حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وسرکوب مداوم و توافق مخالفین نظام با نظام برای نهادینه کردن این سیاست ها، آیا هنوز میشود ادعا کرد که امیدی برای بقای ایران بهمین شکل فعلی وجود دارد؟ بخصوص که بسیاری از مخالفان رژیم بر سر سیاست هات قومی و ملی با رژیم مخالفت چندانی ندارند، گر چه سعی میکنند که توافق خود را بارژیم بصورت های مختلف بپوشان‌ند.

اکثر انها هیچ مبارزه ای علیه رژیم نمیکنند و با مبارزه اقوام و ملییتها هم مخالفت مینمایند و با تکتیک های مختلف آن را به خشونت تعبیر و تفسیر میکنندو مردمان ایران و اقوام و ملیت ها را از مبارزه نا امید میکنندتا بدینوسیله بقای جمهوری اسلامی را تضمین نمایند. در چنین شرایطی، اگر اقوام و ملیت ها سکوت کنند، بطور کلی نابود می شوند و اگر مبارزه کنند توسط نظام، موافقان و مخالفان آن متهم به تروریسم و کشتار میگردند.



مساله خشونت و خشونت پرهیزی زمانی مطرح شد که آقای رامین جهانبگلو از زندان رژیم آزاد شد. در زندان معلوم نیست چه گذشت که وقتی وی آزاد گردید، هر گونه مبارزه علیه رژیم را خشونت نامید و عده ای دیگر هم شروع به ساختن نظریه در این زمینه نمودند وبطور کلی، کار زار علیه جمهوری آخوندی را تعطیل کردند. این افراد با پشتکار تمام به تحولات ایران مینگرند و هرجا حرکتی می بینند، آنرا بنحوی خشن براورد کرده و محکوم می نمایند.

اینها بندرت با کشتارهای ۳۴ ساله نظام مقابله کرده اند. هدف اصلی آنها باز گذاشتن دست آخوند ها برای

اعدام بیش از ۵۰ نفر در ۱۰ روز و کشتن تعداد زیادی در خیابانها و بیابانها، در همین مدت بود.

بعضی ها هم بیانیه های آبکی صادر کردند و رژیم را همراه با مردمانی که از حقوق مشروع خود دفاع میکردند: یعنی ظالم و مظلوم را با هم محکوم کردند.

هدف من از ذکر این مطلب این بود که مخالفان و موافقان نظام با حقوق اقوام و ملیتها مخالف هستند و اگر این رژیم برود و مخالفان روی کار بیاند، باز هم همین سیاست های رژیم فعلی را ادامه خواهند داد و سرنوشت بلوچ ها، کردها ، عربها و ترکمنها و ترکها تغییری نخواهد کرد.

در چنین شرایطی، تکلیف و وظایف اقوام و ملیت های ایرانی چیست؟ آیا آنها همچنان از فاشیست های بیرحم طلب مطالبات خود را بکنند و امیدوار باشند که خمینی های آینده، به حقوق آنها احترام بگزارند؟ تاریخ پانصد ساله شیعه ایران اثبات میکند که شیعه های ایران تا کنون هیچ حقی نه تنها برای ملیت ها که غالبا سنی هستند، قایل نبوده اند، بلکه شبانه روز مشغول کشتن و سرکوب و فقیر سازی آنها بوده و میباشند. پانصد سال باید کافی باشد.

حکومت تشیع و روحانیت در پانصدسال گذشته، حکومت کشتار سنی ها و در این ۳۴ سال، کشتار شیعه ها و سنی ها بوده است. کارنامه آن سیاه ‌ترین کارنامه بشریت است. یک تحقیق نشان میدهد که زمانی که صفویه روی کار آمد، بین ۳ تا ۵ میلیون زردشتی در ایران بود. و اکنون بسی هزا ر نفر هم نمیرسند. علاوه بر اینها، کار نامه ۳۴ ساله نظام شیعه ایران کارنامه، شکست و فقر، بی لیاقتی، دزدی، فساد، تخریب، انحطاط و انقراض است.

اکنون سوال بزرگ این است که آیا ملیت ها و سنی های ایران صبر کنند تا همان سرنوشت زردشتیان را پیداکنند و یا هر چه زود تر حساب خود را، علیرغم میل باطنی خود، از کشوری جدا کنند که کشور تشیع، امام زمان و مرجعیت تعریف می شود و عملا آنها را خارج از ایران (و ایرانیان واقعی) میداند؟

جواب این سوال با نگاه کردن به این عکس ها روشن می شود. به این گزارش نگاه کنید. آیا این مردم سزاوار همین وضعیت هستند و یا حق دارند برای بقای خود مبارزه کنند؟

طبق آمارهای رسمی، میزان بدی تغذیه در بلوچستان دو برابر سیار استانهای ایران است. و بنا بر این مردم بلوچ دو برابر مردمان دیگر ایران رنج میبرند، دو برابر بیمار میشوند و هیچ بیمارستان مجهزی در منطقه وجود ندارد. آن درمانگاه ها وبیمارستانهایی کوچکی که هست، نقش کشتارگاه را دارد. چندی پیش آمار تکاندهنده ای در باره کشته شدن ۲۹ زن حامله و فرزندان انها در بیمارستان دهن بدهن میگشت. تحقیقات بعدی نشان داد که کسانی که در بخش زایمان کار میکردند بطور عمدی ترتیب قتل این زنان و کودکان انها را داده بودند. قاتلین را شناسایی کردند اما بجای محاکمه آنها را به شهر های دیگر منجمله کرمان منتقل کردند که حدود ۳۰% بلوچهای ایران در آن جا زندگی میکنند. آنها احتمالا اکنون مشغول قتل بلوچ ها در کرمان هستند.

باز هم طبق آمار رسمی، ۷۹% مردم بلوچستان زیر خط فقر زندگی میکنند. اخیرا قرار شد که ده نفر را در یک دانشکده در سراوان استخدام کنند. ۹ نفر از ۱۰ نفر را از غیر بلوچ ها انتخاب کردند. همینطور در چاه بهار یک آگهی استخدام برای۳۰ نفر منتشر کردند که موجب شادی فراوان جوانان بیکار بلوچ گردید. از این ۳۰ نفر، حتی یک بلوچ را استخدام نکردند و تمامی کارمندان جدید را از نقاط دیگر وارد کردند و در همین زمان، زمین های بعضی از مردمان بومی را از آنها گرفتند و بکارمندان غیر بلوچ دادند.

در بلوچستان همگی بیکارند جز کارمندان دولت و یک گروه کوچک دکان دار. کشاورزی از رونق پیشین کاملا افتاده و سیاست های بیخردانه نظام، موجب از بین رفتن مزارع موز شد که ۱۰،۰۰۰ نفر در آنجا کار میکرد.

کارمندان دولت هم غالبا غیربلوچ هستند. در رده های مدیریت بندرت بلوچی وجود دارد و طبعا همگی تصمیمات در باره بلوچ ها و بلوچستان توسط غیر بلوچ ها گرفته میشود.

یک دیوار عظیم تر از دیوار چین هم بلند تر در مرزهای بلوچستان کشیده اند که تجارتهات مرزی را غیر ممکن ساخته و این تنها راه معشت مردم را هم بسته ‌اند.

در چنین اوضاعی سه راه برای ملیت ها و سنی ها مانده است: اولی آن است که آنقدر صبر کنند تا کم کم از بین بروند و یا اینکه بر خیزند و برای بقای خود در تاریخ بشریت، خود را از ین مجموعه ظلم و ستم جدا کنند. راه سوم بیدار شدن مردم ایران و دفاع جانانه آنها از حقوق ملیت ها و برقراری یک نظام کاملا فدرال است.

هر سه راه بسیار سخت و دشوار است. راه اولی قطعا به زوال کاملشان میرسد. راه دوم هم همراه با کشتار خواهد بود ولی بقای آنها را تضمین خواهد کرد. راه سوم آسانتر است ولی بعید بنظر میرسد که حاکمان و فعالان سیاسی ایران عادت دیکتاتوری پانصد ساله خود را رها کنند.
منبع :
https://www.facebook.com/groups/Realbalochistan/permalink/680673005284291/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرتان در مورد این مطلب بنویسید