۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

زنان قومیت های ایرانی خواستار تدریس به زبان مادری شدند

سه تن از فعالان شرکت کننده در اجلاس ژنو

در ادامه اجلاس چهارم شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو در روز سه شنبه 29/11/2011 زنان قومیت های ایرانی به نمایندگی از مردم خود خواستار تدریس به زبان مادری در مدارس ایران شدند.



در این سخنرانی خانم جمیله فیصل از فعالان زنان عرب اهوازی با اشاره به تعدد ملیتی ،تعدد زبانی وتعدد مذهبی از مردم عرب اهواز به عنوان یکی از ملیت های تشکیل دهنده مردم ایران یاد نمود.






وی در ادامه بر محرومیت زنان عرب اهواز از آموزش به زبان مادری و " عقب نگه داشته شدن " آنان در زمینه آموزش عالی و سایر حقوق اجتماعی به همراه زنان ملیت های دیگر ایرانی مانند کردها ، ترک ها ، بلوچ ها و ترکمن ها تاکید کرد.‏



از سوی دیگر منیره سلیمانی از حزب مردم بلوچستان در این نشست گفت دختران بلوچ تحصیل را به یک زبان بیگانه شروع می کنند واین امر باعث عقب ماندگی تحصیلی در بین دانش آموزان بلوچ شده است.



سلیمانی تاکید کرد :" این مساله به بلوچ ها محدود نمی شود بلکه کودکان کرد ، عرب ، ترکمن و ترک نیز از آموزش به زبان مادری خود محروم هستند."



وی در سخنرانی خود در این اجلاس خلاصه ای از مشکلاتی که زنان بلوچ هم اکنون درگیر آن هستند برای حاضران تشریح کرد.



همچنین ژاله تبریزی فعال آذربایجانی در این اجلاس سخنان خود را به حقوق زنان ایرانی به ویژه رنان آذربایجان اختصاص داد .



وی اظهار داشت زبان ترکی آذربایجانی از سال 1925 در ایران در مکان های رسمی ممنوع شده و تبعیض نژادی وجنسیتی در مناطق ترک نشین حاکم است.



خانم تبریزی با اشاره به اعتراضات مسالمت آمیز مردم آذربایجان نسبت به اقدام دولت ایران در خشکاندن دریاچه ارومیه در سخنان خود از زنان زندانی آذربایجانی نیز یاد کرد وخواستار آزادی آنان شد.




رقص و موسیقی بلوچی در ترکمنستان



سرکارخانم زهره گرامی و ارجمند





با عرض درود فراوان، دست ها را به سوی آسمان دراز میکنم که خداوند متعال صحت و سلامتی شما را جاودانی گرداند تا با همت و پشتکار وصف ناپذیر همیشگی ، صفحات زرین "سرزمین من کجاست " را  در این دوران تاریک که نقش به سزایی در تنویر افکار عمومی بخصوص ملت ستمدیده بلوچ دارد، با جمع آوری مقالات و آثار نفیس نویسندگان فاضل و آزاد اندیش مثل گذشته برای خوانندگان تشنه آن تهیه و منتشر نمایید.


اگر چه خود شما مقاله کم مینویسید ولی هرگاه که دست نوشته های خودتان را می خوانم متوجه میشوم که با عشق و علاقه و از ته دل مینویسید که روحی مخصوص به "سرزمین من کجاست "میدهد.
وبلاگ نویسی وراضی نگاهداشتن تمام خوانندگان و نویسندگان کار آسانی نیست ولی شما حقیقتا" به ما آموختید که چگونه میتوان با پاسداری و رعایت حق بیان آزاد، مقالاتی با دیدگاه های متفاوت و گاها" متضاد را با بی طرفی کامل منتشرنمود. شما در این راه با سعه صدر و گشاده رویی ، اصل آزاد اندیشی را در جامعه مدنی  سرلوحه کار خود قرار دادید.
شما حقیقتا" در این مدت کوتاه عمر "سرزمین من کجاست" توانسیتد ارتباط معنوی گسترده ای با خوانندگان این وبلاگ برقرار کنید که بخوبی میتوانم بگویم ، این کاری بس شگرف و تحسین برانگیز است.
خداوند به زهره عزیز و گرامی که پروانه وار برای روشن نگهداشتن وبلاگش خود را به هر آب و آتشی میزند ، سلامت بدارد و عمری دراز عنایت نماید.
با آرزوی سلامتی و ارادت مجدد    
میربلوچ    

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

دیشب شبی فراموش نشدنی برای من بود



دیشب شبی فراموش نشدنی برای من بود 

مدتی بود بعلت بیماری از دنیای مجازی دور بودم و گاه گاهی  توسط دوستانم خبر و پیام دوستان به من میرسید خبرهای خوب و بد با کمک یک دوست مهربان  توانستم شخصا پیامها عزیزان را بخوانم .بسیاری با این بنده ناچیز احساس همدردی و بسیاری از دوستان با انصاف من و دوستانم را مورد تحقیر و تهمت قرار داده بودند

 .اما این کار دوستان  که اندک تهمت و توهینی نثارما ن کرده بودند هم قابل تقدیر است من اول باید از آن دسته از دوستان که من حقیر را کلاهبردار ناموفق خوانده اند تشکر میکنم چون واقعا   با سرزمین  خود و هموطنان خود رابطه نزدیکی دارند و از تمام جزییات در سر زمین خود آگاهند همه را بخوبی میشناسند و و به مسائل روز و مردمان سرزمین خود اشراف کامل دارند گاهی زهره را منیره سلیمانی میبینند و گاهی دختری  بی هویت لاشاری .و از تهدید و تهمت تک تک شما سپاسگزارم 

و اما در مورد دوستانی  که در این مدت من برایشان ایجاد زحمت کرده ام  از جمله .میر بلوچ و رحیم بندویی و جمشید امیری و ناصر و پرویز و رضا ،که برای تک تک شما عزیزان آرزوی توفیق و بهروزی دارم 

از خواهر مهربان خود نازخاتون میر بلوچ زهی هم که در بسیاری از وبلاگها ما را با آرزوهایمان روانه گور میکنند و با احساس مادرانه ابراز محبت کردند تشکر میکنیم و ما برایتان آرزوی توفیق داریم 

در پایان باز هم از زحمت برادر بزرگوارمان میر بلوچ تشکر میکنیم که در این مدت همیشه جویای حال ما بوده و هستند به امید بهروزی تمام شما عزیزان و خوانندگان وبلاگ سر زمین من کجاست 

زهره بلوچ 



امان از این سه نقطه ...!(گزارش امروز دادسرا)



از همه دوستان عذر می خواهم که قدری نگرانتان کردم، آخر بعضی حقوق ممتازند، اول باید مادرو پدر را از نگرانی درمی آوردم، تا ساعت 3 دادسرا بودم، آخرین تماس و آخرین وداعم با مادر بود، می گفت: " دیشب برایت خیلی دعا کردم و تا برگردی هم مشغول دعا خواهم بود، بارها تکرار کرد که پسرم؛ من از تو راضی ام، من دلم روشن است، برمی گردی!" طنین صدایش مرا به سالها قبل برد، آخرین ناهار برادر شهیدم حسین، همین طور خداحافظی می کرد، ما رفتیم و من تنها برگشتم، شهادت حسین ضربه ای هولناک برایش بود، هر چند خم به ابرو نمی آورد!





از دادسرا که بازگشتم، با مادر تماس گرفتم، صدایش در نمی آمد، آنقدر گریه کرده بود و دعا و راز و نیاز که نایی برایش نمانده بود، نگرانش شدم، صدای بغض آلود مادر سخت مرا تکان داد، با یاد و نامش گریستم، ختم های زیادی برایم گرفته بود، امر کرد که امشب اعمال شب اول محرم را بگزار و پس از آن به دیدارم بیا، امرش را اطاعت کردم. علت تاخیر در گزارش این بود، فقط همین، می خواستم بعد از اعمال برایتان بنویسم، باید اول با خدایم خلوت می کردم و سپس به محضرتان می رسیدم. اما بعد:
به روی ترازو رفته و توزین کردم، 88 کیلوگرم بودم، چقدر زود چاق می شویم، صد روز پیش که آزادشدم، به برکت 26 روز اعتصاب غذا به 75 کیلوگرم رسیده بودم، آخرین وعده غذا -دستپخت فرزند فاطمه (س) - را قبل از نماز ظهر خوردم، بنا نداشتم لب به طعام اوین بزنم، وداع کردم، می دانستند که با همین دستپخت افطار خواهم کرد، بچه ها پر انرژی و آرام بودند - البته دست به دعا - همه را بوسیدم.
می خواستیم با مترو برویم، برف شدید بود، تا ایستگاه متروی انقلاب تاکسی گرفتیم، راننده تاکسی می گفت: " سریعتر از مترو می رسانمتان، قبول کردیم، جهنم ضرر! شش هزار تومان ناقابل از قریب تا میدان ارک، کمی زیاد بود، اما وقت کم بود! " با وکیل مقابل دادستانی قرار داشتیم، همراه مشاور حقوقی موسسه و یک رفیق شفیق رفتیم، مقابل ساختمان دادستانی رفیق ما عکسی به یادگار گرفت، قاضی در اتاقش نبود، وقتی که آمد با روی باز با همه خوش  و بش کرد، برای رفیق ما این برخورد ها عجیب بود، از قاضی لبخند انتظار نداشت! می گفت: " چه قاضی خوبی! "
وارد اتاق شدیم و تفهیم اتهام شروع شد، قاضی بنی حسینی خیلی رو بازی می کند، پرونده را در اختیارت می گذارد تا هر چه می خواهی بخوانی و دفاع کنی، نامه به رهبری و تخم شتر مرغ لاریجانی و دیدار با خانم کروبی برگ های رویی بود، اما تفهیم اتهام چیز دیگری بود!  اعلام جرم دادستان با مستندات، قریب 15 صفحه می شد، همه کامنت های ذیل پست های وبسایت بود،
هر چه می گفتم:" اینها نوشته دیگران است و من فقط پاسخگوی نوشته خویشم"
می گفت: " چگونه است که به همه مسئولین ایراد می گیری که اگر نمی توانید، بروید کنار! تو هم اگر نمی توانی سایت را کنترل کنی، خوب جمعش کن! "
عرض کردم: " من تمامی کلمات، مقالات و نوشته های خویش و دو نشریه ای که مدیر مسئول آن هستم را پاسخگویم،  اما در مورد کامنت ها باید بگویم که از من نیست و حتی بسیاری را نخوانده ام، سایتی زده اند به نام باران، تا مردم از بارش آن قدری خنک شوند، من نیز در این سایت مسئول نوشته های خویشم و لا غیر، در این کامنت ها گاهی به خود من ناسزا می گویند!"
گفت: " شما پوستت کلفت است، برای خودت، اما ما باید مراقب جامعه باشیم که جرمی رخ ندهد، شما مسئول این نوشته ها را معرفی کن  تا ما او را احضار کنیم! "
دیدم پر بیراه نمی گوید، آخر نمی شود که وقتی فضایی برای اظهار نظر باز می شود، ما در آن به هتاکی و هجو رو آوریم، دیدم عده ای ظرفیت فضای باز ندارند و هتاکی می کنند، عده ای توهین می نمایند، باید چاره ای اندیشید، باید از مخاطبان سایت درخواست کنم که رعایت حریم قانون را بنمایند، از هتک و هجو و توهین بپرهیزند، به همه اندیشه ها و مقدسات همه ادیان و مذاهب احترام بگذارند، البته نقد - حتی تند و تیزش - جایز است، مرز نقد و هتک بسیار حساس و ظریف است، پس از همه خوانندگان سایت که در این تالار گفتگو شرکت دارند، برای حفظ این فضا، می خواهم که خودشان رعایت کنند!
نمونه هایی را می خواند که ... سه نقطه چین داشت، می گفت: " این سه نقطه از صد تا فحش بدتر است!"  با خود گفتم: " امان از این سه نقطه ... این سه نقطه، چه ها که نمی کند، ما هر چه می کشیم از همین سه نقطه است! بروید و ببینید، اصلاً یک فرهنگ دارد سه نقطه! یک دائرة المعارف، یک تاریخ، یک ..."  دیگر پشت دستمان را داغ کردیم که نقطه بگذاریم تا چه رسد به سه نقطه ...!
می گفت: " اینجا دیگر کار خودت است، این دیگر کامنت نیست، این سه نقطه چیست؟ ! "
عرض کردم: " این شاهکار ادب است، این ادبیات من است، همین سه نقطه را در شعر مولوی پیدا می کنید، ادب است و عرفان و اخلاق، شاید تصور شود که آن بزرگ از جاده ادب خارج شده، اما مردمان را ادب آموخته است، باید دید که این سه نقطه در کجا استعمال می شود، مولوی؟ یا کمی پایین تر، میدان شوش و گود عربها، همین لفظ کمی پایین تر می شود هجو و هتک و فحاشی و کار الوات و اراذل و اوباش، کمی بالاتر، می شود مولوی، کمی آنسوتر، می شود خیام، حافظ، سعدی و فردوسی!   بگذریم، راستی اسم  عبید و ایرج را از خیابان ها حذف نکرده اند؟!
به بازپرس گفتم: این سه نقطه را آن عالمِ زاهدِ عارفِ واصل در شعرش به کار می برد، می شود کمال انقطاع، آنجا که می فرماید:    " ... لق همه موجودات    جز خداوند غنی بالذات"
به او گفتم: " ادبیات من عرفانی - سیاسی - سکسی است، مخفف آن می شود " عسس" یعنی " عسس بیا منو بگیر!" باید تحمل کرد، من نمی توانم طنز ننویسم، نمی توانم از جذبه های روانشناختی خلقت انسان پرهیز کنم، باید دستی بر صور اسرافیل داشت و نگاهی بر کدو، تا درسی برای مردم گفت، که به گوش جان بشنوند."
اگر می خواهید این حرف ها برای مردم ماندگار شود، باید با سرشت و ضرب آهنگ خلقت همراه شد، چاره ای نیست. هر گوشه و کنایه ای توهین نیست، لبها را ندوزید، دهانها را نبندید، قلم ها را نشکنید، بخدا سوگند این بزرگترین ضربه به اندیشه و ادب پارسی است، من با این پابست و عقال، به ادب پارسی خیانت نخواهم کرد!
به او گفتم: " مقاله ای خواهم نگاشت در باب ادبیات " عرفانی - سیاسی - سکسی " ( عسس) و از این شیوه و سبک دفاع خواهم کرد.
جلسه پرباری بود و به درازا کشید، فرصت تمام شد و دادسرا تعطیل، بنا شد برای ادامه دفاع فردا صبح ساعت 9 به شعبه چهارم بازپرسی کارکنان دولت بروم، او گفت برای چهار پرونده قبلی قرار مجرمیت صادر و با کیفرخواست به دادگاه فرستاده است تا لف پرونده نخست شود!  برای این پرونده هم فردا قرار کفالت صادر خواهد کرد، می خواهم بدانم، آیا کسی هست کفیل من شود، یا او راست می گفت که اینها که زنده باد می گویند، هیچ کدام نمی آیند، من فردا بدون کفیل می روم، به همسرم گفته ام نیاید، می خواهم بدانم کدام یک درست می گوییم! آیا کسی هست؟ یا نه!
از شعبه بیرون آمدیم، در راهرو قیافه آشنایی دیدم، خوب نگاهش کردم، شک داشتم، خیلی عوض شده بود، تا مرا دید، پشت گلدان مخفی شد، از مخفی شدنش دانستم که خودِ خود اوست! قاضی حاجی محمدی، بازپرس امنیت اوین، همان که موقشنگش خوانده بودم، از بس به او "موقشنگ" گفته بودند، موهایش را کوتاه کرده بود، مش موهایش هم از بین رفته بود، کت " آرنج مخملی اش" را هم به تن نداشت، مثل خود ما ساده شده بود، طفلک لابد کلی از مشتریهایش را پرانده بودم، حال ما که کمی تا قسمتی کچل هستیم و ریش مبارک هم  مش خدایی دارد، توی بورس بازاریم، کچل ریش جو گندمی کلی خواستگار دارد، عیال مربوطه ششدانگ حواسش جمع است که ما را سر گذر روی دست نبرند!
باز حواسمان پرت شد و رفتیم سراغ " عسس" بیا منو بگیر!  داشتم می گفتم، موقشنگ، پشت گلدان مخفی شد و من هم برایش دستی بلند کرده و با صدای بلند گفتم: " سلام، چطوری؟!"  با عصبانیت در حالی که  خود را مخفی کرده بود که مو و کت و سر و وضعش را نبینم و سوژه ای جدید برایش نسازم، با دست مرا به رفتن به سمت راهروی خروجی حوالت داد و با عصبانیت داد زد: " برو، برو! "  او متهم پرونده من است، دلم به حالش سوخت، مثل دخترکی که خوره به موهایش زده باشد و از خجالت خود را مخفی کند، قایم شده بود!  خیلی سخت است، حقاً موهای قشنگی داشت، احساس می کردم، من با قلم خودم موهایش را تراشیده ام!  لابد فردا باید دیه یک انسان کامل را هم بپردازم!
خوب دوستان تا فردا
مهدی خزعلی
1390/9/5




اصلاحات، تجزیه، انقلاب، جنگ و اقوام غیر فارس ایرانی.





اصلاحات، تجزیه، انقلاب، جنگ و اقوام غیر فارس ایرانی.
دوستان عزیز راستش من جامعه شناس نیستم و از این مسائل به صورت علمی خبر ندارم ولی بر طبق مطالعاتی که داشتم و شناختی که از قسمتی از جامعه ایران دارم خطر بزرگی را برای یکپارچگی ایران احساس میکنم.

برسی اندیشه ها و رویدادهایی که اقوام ایرانی را امروز به خود مشغول کرده کار دشواری است به این دلیل که در ایران همانند دیگر کشورهای چند فرهنگی دنیا سازمانهایی برای برسی وضعیت جامعه و یا حداقل تحقیقات گسترده دانشگاهی پیرامون جامعه چند فرهنگی ایران وجود ندارد،نمیتوان با صراحت صحبت کرد و تنها به گمانه زنی میتوان اکتفا کرد.
دوستان امروز خطر های بسیاری ایران را تهدید میکند مانند اصلاحات، انقلاب، جنگ و…
اما بزرگترین خطری که ایران را تهدید میکند البته به نظر من همین مماشات با ج.ا و امید به اصلاحات است، جنگ و یا حتی انقلاب در چند سال اینده افق روشن تری دارد تا نسبت به روند تدریجی اصلاحات که در خوشبینانه ترین حالت 100 سال اینده به نتیجه خواهد رسید.
اگر اقوام مختلف ایرانی را برسی کنید خواهید دید که در 33 سال گذشته روند قومیت گرایی بر ملیت گرایی آنها پیشی گرفته است تحولاتی هم در همسایگی ما به وجود آمده که این روند را تشدید میکند حاکمیت هم خواسته یا ناخواسته بر آسیاب انها آب میریزد،
نمونه هایی را اجتماعی که در آن برای مدتها زندگی کرده ام را بیان خواهم کرد، سالهای نه چندان دور در شهرهای آذری زبان والدین سعی میکردند تا ابتدا به کودکان خود فارسی بیاموزند تا بتواند فارسی را با لهجه کمتری صحبت کند اما امروزه مخصوصا بعد از ماجرای کاریکاتور روزنامه ایران این روند کاملا به شکل عکس در این جامعه صورت میگیرد و در بعضی موارد کودکان تا پیش از دبستان فارسی صحبت نمیکنند!(البته باید در اینجا به حق تحصیل به زبان ماری هم اشاره کنم که از تمام اقوام ایرانی سلب شده) روند نام گزاری بر روی فرزندان در تمام اقوام از علی و فاطمه و … به استوره های نژادی تغییر کرده( این مورد در اقوام فارس زبان هم حاکم است) بخصوص در شهر های آذری و کرد زبان، تغییر نام رسمی خیابانها از فارسی به زبان مادری، قطع ارتباط(البته نه به صورت کامل) با رسانه های فارس زبان، انتشار کتابها و وبلاگها با زبان مادری، تشدید تفکرات پان و…
مورد دیگری که چند ماه پیش اتفاق افتاد بعد از پیروزی تراکتور سازی بر استقلال که در تبریز همانند جشن ملی این پیروزی پاس داشته شد.به جرات میتوانم بگویم که این شادی تنها برای یک مسابقه فوتبال نبوده این تنها سر سوزنی از پتانسیل مردم در مقابل ظلم های فقر فرهنگی ما مردم نسبت به دیگر اقوام و حاکمیت دینی ایران بود.
در مثال دیگری میتوانم به این موضوع اشاره کنم که در همسایگی ما کشورهای آذربایجان و ترکیه پله های موفقیت و آزادی اجتماعی را یکی پس از دیگری به سرعت طی میکنند و هموطنان آذری زبان ما نیز روز به روز پیوند بیشتری میان خود و مردم این دو کشور احساس میکنند به طور مثال در فرم های ثبت نام در دانشگاه های کشورهای آذربایجان و ترکیه قسمتی وجود دارد که تنها مربوط به ترک زبانان است یعنی تفاوتی ندارد که شما ترک ایران، ترکیه و یا آذربایجان باشید همگی از مزایای یکسانی برخوردار هستید(ایرانی بودن یا نبودن در این مورد اصلا تفاوتی ندارد). سفرهای متعدد آذری های ایران به نخجوان، باکو و شهرهای ترکیه به سبب همزبانی و نزدیکی فرهنگی و همچنین تلاشهای رسانه ای این دوکشور برای اتحاد این سه جامعه ناخواگاه این تفکر را در میان آنها ایجاد میکند که همگی آنها از یک ریشه اند و در زمان پیش رو فرصتی خواهند داشت که این اتحاد را پایدار نمایند(به جرات میتوانم بگویم که این دیدگاه پان در 90 درصد از مردم وجود دارد با تحصیلات دانشگاهی و یا بدون آن تفاوتی ندارد، یا اصلا این گونه بگویم که همه اقوام حد اقل دوبار به این موضوع فکر کرده اند و عده ای هنوز به آن می اندیشند و عده آن را پذیرفته اند و اقلیتی هم این مسئله برایشان اهمیتی ندارد).
مردم کرد ما نیز مشکلات زیادی دارند، آنها که در همسایگی خود اقلیم مستقل کردستان عراق دارند و بدون هیچ زحمتی به این کشور سفر میکنند و در سالهای اخیر هم مهاجرت گسترده ای را به کردستان عراق انجام داده اند، از موارد بسیار مهم میان کردها اختلاف مذهبی است، برای مثال زمانی که تمام ایران منتظر تعطیلات عید فطر هستند کرد های سنی روز پیش این عید را جشن گرفته اند،در واقع در مسائل دینی دقیقا با تقویم کردستان عراق زنگی میکنند و هزاران مثال دیگری برای اقوام مختلف که خود را دور از حاکمیت و ملت ایران احساس میکنند و در اندیشه جدایی بیشتر فرو میروند.
متاسفانه نوع رفتار یا بهتر بگویم فرهنگ غالب بر جامعه ایرانی( چه ان تعدادی که پایتخت را مرکز تحولات و فرهنگ و… میدانند و چه انهایی که احساس میکنند پایتخت نشینها حقوق آنها را ضایع کرده و ساهاست که سوژه خنده های آنها هستند) سبب آن شده که اقوام مختلف هرچه بیشتر خود را جدا از دیگر اقوام بدانند برای مثال در حوادت کودتای خرداد 88 دیدیم که تنها شهر های تهران، اصفهان و شیراز و در مقاطعی استانهای شمالی کشور در این اعتراضات شرکت داشتند و در استانهای کلیدی مانند کردستان، آذربایجان و بلوچستان و خوزستان هیچ حمایت گسترده ای نشد اما آن دسته از اقوام ترک، کرد و… که در تهران ساکن بودند به این تضاهرات پیوستند و حتی شهید هم دانند (همه صانع ژاله را به یاد داریم)، فکر میکنم شرکت آنها به این دلیل بود که تحت تاثیر افکار جامعه خود(پروپاگاندای ناخاسته محلی) نبودند که فکر میکرد این مشکل فارسها است خودشان هم باید حل کنند!
این مطلب که ما باید هرچه سریع تر مشکلات فرهنگیمان را حل کنیم بر کسی پوشیده نیست که میتوانم باز به جرات بگویم در بسیاری موارد رو بهبودی است، اما مشکل و سد بزرگ ما حاکمیت است که بر تفکر پان دامن میزند اگر این حاکمیت در چند سال اینده سقوط نکند و همچنان اکثریت مردم برطبل اصلاحات بکوبند سرانجامی جز جدایی در پی نخواهد داشت، کافیست روند اندیشه پان را در این 33 سال برسی کنید خواهید دید که سرعت آن در چند سال اخیر بسیار شتاب گرفته

اما موردی که مملکت ما را امروزه تهدید میکند شکل حکومت فعلی و فشار بر تمام اقوام بجز اقوام فارس زبان است(برای مثال انتشار کتاب به زبان ترکی هزار پیچ و خم دارد که نویسنده ترجیه میدهد آن را به فارسی منتشر کند تا به زبان مادی خیش و یا یک روزنامه به زبان کردی یا ترکی وجود ندارد) و ادامه این روند بلاخره روزی پتانسیل ذخیره شده در این اقوام تحت ستم را آزاد خواهد کرد و با عنوان آزادی نژادی یا هر تیتر دیگری دست به اعتصابات و اغتشاشات گسترده ای خواهند زد و مطمعنا در صورت بروز این اتفاق این اقوام ستم دیده از حکومت اسلامی ایران برای آزادی ایران تلاش نخواهند کرد، درضمن پیشروی یکی از این اقوام در مقابل حاکمیت موجب خواهد شد تا دیگر اقوام هم برای رهایی خود از این مشکلات اقدام نمایند.
در این صورت ایرانی نخواهند ماند تا روند تدریجی و آهسته اصلاحات دوستان اصلاحطلب آن را مدینه فاظله کند.

نامه ی خیر خواهانه ی مهدی خزعلی خطاب به آیت ا... خامنه ای



دکتر مهدی خزعلی ،چشم پزشک ،وبلاگ نویس و صاحب انتشارات حیان ،اولین نامه ی خود را خطاب به رهبری نوشت و از ایشان خواست که بادمجان دور قاب چین ها را کنار بزند و اجازه دهد خیر خواهان بدون لکنت زبان و ترس از عقوبت حرف هایشان با او درد دل کنند و من باب نصیحت الملوک،بی دغدغه و بدون استفاده از القاب متملقانه نا رسایی ها را نقد کنند.







دیروز یازدهمین نامه ی محمد نوری زاد هم منتشر شد و موجی از رضایت افکار عمومی را به همراه داشت،شاید الان آخرین فرصتی باشد که آیت الله خامنه ای بتواند با کمک دلسوزان ،کشور را از ورطه ی انحطاط برهاند.


مولودی که او در نماز جمعه ی 29 خرداد 1388 از آن دفاع کرد اکنون در حال خشکانیدن و ریشه کن کردن "ایران" است،مهدی خزعلی در انتها آمادگی خود را برای پنجمین انفرادی خود اعلام کرده است ولی آیا این چاره ی کار است؟






رهبر محترم جمهوری اسلامی ایران


باسلام؛ سال هاست می خواهم خطی بنویسم، شرایط مهیا نبود، اطراف شما را مداحان و ثناگویان و متملقان گرفته اند، چاپلوسی و دستبوسی و پابوسی بیداد می کند، یکی چفیه را به تبرک می برد، دیگری به عبای شما تبرک می جوید، جمعی بوسه بر جایگاه شما می زنند و جماعتی قدمگاه شما را مسح می کنند، تمسک به کلام شما ناسخ آیه و روایت است، غالیان شما را بالاتر از خدا می دانند، در این هیاهوی بازار آهنگران، که عمود خیمه را در کوره مدح و ثنا نهاده و هریک با تملق و چاپلوسی پتکی بر آن می کوبند، چه جای سخن نقاد است؟ این ها آنقدر می زنند تا عمود نازک و نازکتر شود، من می خواهم با نقد و نقادی عمود خیمه را چون پولاد آب دیده کنم! می خواهم با کلام تند و تیز نقاد آشنایتان سازم.


می گویند شهید رجایی مجلس “نِق” برپا می کرد تا در آن مجلس هر که می خواهد نق بزند و بر او خرده بگیرد، توصیه می کنم یک معاونت “نِق” یا “نقد” تشکیل دهید، نقادی بی پروا و جسور بر آن بگمارید که مخالف شما باشد، به او اجازه دهید تا بدون رعایت آداب و بدون لکنت کلام، نقد های جامعه را برایتان بگوید.



می دانم، کسی زیر بار این مسئولیت نمی رود، شاید خیلی زود، زبان سرخ سر سبزش را به باد دهد، اینجانب آماده ام تا بدون تعظیم و تکریم و کرنش، بدون خضوع و خشوع و رکوع و سجود، بدون عظمی و معظم، نق و نقدهای جامعه را جمع کنم و هفته ای یکبار با زبانی تند و تیز و برنده به عرض برسانم.


باور بفرمایید همه چاپلوسان و متملقان درگاه، از سخن تلخ و نقد در محضرتان هراس دارند، یکی از رؤسای قوا حرف دلش را به هاشمی می زد تا با شما در میان بگذارد، وقتی هاشمی به او می گوید: “چرا خودت نمی گویی؟  جواب می دهد: “ما نمی توانیم سخن مخالف بر زبان آوریم، از ما تحمل نمی کنند!”


من پُست و مقامی ندارم که نگرانش باشم، کیسه ای هم  ندوخته ام که از پاره شدنش بهراسم، پس این فرصت را غنیمت بشمارید، بگذارید این نقاد هفته ای یکبار -به شیوه ای دیگر- دردهای جامعه را برایتان بازگو کند. حال مختارید پاسخ مرا حضوری دهید یا برای پنجمین بار راهی سلول انفرادی ام نمایید.


والسلام
حسبنا الله و نعم الوکیل
دکتر مهدی خزعلی
۱۳۹۰/۸/۲۸ 

۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

تحلیل طائب از اینکه چه باید کرد که امام زمان دچار همان مشکلات پیامبر نشود



مرکز خبر خوزه: به گزارش مرکز خبر حوزه، حجت الاسلام والمسلمین طائب، در نشست تخصصی مهندسی فرهنگی که با حضور فعالان عرصه فرهنگ در مدرسه علمیه معصومیه قم برگزار شد، گفت: در کشور هر مسئولی کار و تکلیفی را  انجام می دهد ولی دشواری کار، میانبرهای دروغین در کارها است، حضرت آدم با همین میانبر دروغین از بهشت رانده شد.





این استاد حوزه و دانشگاه  و فعال سیاسی گفت : مهندسی فرهنگی زمینه سازی برای ظهور حضرت حجت است، چون فرهنگ، انسان ساز است، و این انسان در کنار امام زمان می تواند مثمر ثمر باشد، در غیر این صورت همان مشکلاتی که برای پیامبر اکرم وجود داشت، دوباره تکرار می شود و فرصت انسان سازی هدر می رود.
وی با اشاره به برخی عواملی که پیامبر اسلام را طی این سالیان دچار مشکلات فراوان و سختی ها بی شمار نموده، ادامه داد: کمبود وقت و فرصت برای ارسال و انتقال پیام وحی به جهانیان، کمبود امکانات مالی و آموزشی در زمینه تبیین معارف اسلامی از جمله مشکلات پیش روی پیامبر بود.



وی اضافه کرد: عدم اقبال عمومی مردم و جاهلیت مفرط در آن زمان، همچنین کمبود مبلغ دینی و افرادی که ظرفیت لازم برای انتقال پیام الهی را داشته باشند از دیگر مشکلات پیش روی پیامبر اکرم به شمار می‌رفت.



حجت الاسلام  طائب با بیان این‌که پیامبر سختی کشید تا انسان ها را هدایت کند، اظهارداشت: زمانی که امام زمان  ظهور می کنند، وقتی دستور می دهند همه باید فهم و درک لازم برای انجام دستورات ایشان را داشته باشند و بصیرت لازم را دارا باشند.
این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: معضل اساسی کشور، دانشگاه ها هستند، چون با مهندسی فرهنگی عالی و قوی غرب ساخته و هدایت شده اند و هنوز هم اسلامی نشده اند؛ البته نظام دخالت هایی کرده تا بتواند دانشگاه ها را اسلامی کند، ولی موفق نبوده است.


http://peykeiran.com/Content.aspx?ID=40948

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

آقای ( محسن ) رضایی سلام!



آقای رضایی سلام، زیاده عرضی در کار نیست، می دانم که گرفتارید! می خواستم مرگ فرزندتان را تسلیت بگویم که می دانم هیچ چیز به اندازه از دست دادن یک جگر گوشه برای پدر و مادر سخت نیست! راستی، شنیده ام دو روز است جسد فرزندتان را تحویل نمی دهند و پسرتان در به در دنبال راهی ست تا شاید رضایت شاکی را که جسد را نگه داشته جلب کند!

می بینید چه سخت است، در انتظار آخرین دیدار ماندن و سوختن ؟ می بینید چه دشوار است، چشم به در ماندن تا برای آخرین بار بر گونه فرزند بوسه زدن و خداحافظی کردن ؟ آیا درک 



می کنید که مادران و پدران جانباختگان حوادث بعد از انتخابات چه کشیدند تا جسد جگر گوشه هایشان ( که شما فتنه شان خواندید ) را تحویل بگیرند ؟ شنیده ام، همسرتان از ناراحتی دارد دق مرگ  میشود، آیا متوجه میشوید که مادر سهراب ها و نداها چرا چنان پریشان حال شدند ؟ حال به مانند من باور می کنید که نیازی به بهشت و جهنمی نیست و این دنیا خود دار مکافات است ؟ میبینید که این زندگی، آنچه را که به خاطر اندکی قدرت در این سی سال ( از کشتارهای کردستان گرفته تا قتل عام دهه ۶۰ و ... ) انکار کردید، چشم بر آن بستید و یا شریکش شدید، چه بی رحمانه بر صورت تان کوبید ؟

صحبت را بیش از این به درازا نمی کشم که می دانم سخت غمگین اید، تنها می خواهم توصیه ای دوستانه بکنم؛ اگر به جای شما بودم، جامه می دریدم و سر به بیابان می گذاشتم، در غاری مخفی می شدم و تا آخر عمر بر گناهانم اشک می ریختم. طلب بخشایش می کردم از آنچه کرده ام تا شاید سایر فرزندانم زندگی همراه با سعادت و خوشبختی داشته باشند.






۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

نقدی بر فرهنگ بدعت گذاری اپوزیسیون





جناب دکتر عبدالستار دوشوکی در نقدی بر فرهنگ بهتان و بدعت گذاری می گوید؛
در عصر پسامدرن امروز، این حکایت تنی چند از سکولاریست های نو که دستشان به دامن مذهبیون حاکم بر ایران نمی رسد می باشد، که با استدلالی نسبتاً مشابه، شلاق انتقاد و تازیانه بهتان را بر پیکر سکولاریست های قدیمی و دگراندیشان مخالف با بدعت گذاری در واژه ها فرود می آورند.


هرچند مواضع روشن فکرانه جناب دکتر دوشوکی عزیز را بسیار نزدیک به خود می بینم، اما بنظر نگارنده، ایشان می بایست به بدعت های عینی که توسط دوستان تجزیه طلب به عمل نشسته است نیز اشاره ای می نمودند.

اینبار دیگر بدعت در واژه ها نیست که در اساس و خیزش تاریخی یک خلق بزرگ و متمدن است. بلوچ که در درازنای تاریخ مثال بارز آمیختگی با فرهنگ شرقی و تحمل ناپذیری الگوهای ناموزون غربی بوده است، اکنون کسانی برخاسته اند و از تئوری مذموم حق حاکمیت و حق استقلال ملت ها سخن می رانند، نظریه ای که بقول ایشان عصاره ی دموکراسی جهانی غرب است و کشورهای کوچک و تکه پاره ی اروپا نتیجه ی آزمودن آن است.
به ظاهر امر، "دموکراسی" و "ایدئولوژی" واژه هایی جهانشمول هستند، اما بنده با جهانشمولی حدود و معنای آن چندان موافق نیستم، چرا که می بایست حدود و معنای آن را در فرهنگ و باورهای عامه هر جامعه از جغرافیای وسیع و متکثر جهانی جستجو نمود.
مدعیان بلوچ و اقلیت جدایی طلب، خوب است به این مسئله نیز اندکی بیاندیشند که بسیاری از تئوری های غربی و اروپایی که ایشان بعنوان راهبردهای سمبلیک معرفی می نمایند، تحت هیچ شرایطی قابل تعمیم بر جامعه بلوچ نیستند، از جمله لیبرالیسم بی یال و دم، از جمله دموکراسی در جهت سرمایه داری و تفکیک جامعه به دو گروه 99 درصد متحمل تبعیض و 1 درصد اعمال کننده تبعیض، از جمله سیاست انباشت سرمایه برای اقلیت و سرکوب اکثریت، از جمله اهانت های رکیک و به سخره گرفتن اصول اعتقادی بیش از یک میلیارد مسلمان با استدلال آزادی بیان و از سوی دیگر خفقان شدید در دستگاه حکومتی خود.
باید در نظر داشت که جوامع شرقی (منجمله ایران و بلوچستان) بر خلاف جوامع غربی، دارای روابط گسترده اجتماعی و پیوندهای عمیق چند قومیتی هستند و همین اختلاف آشکار، مردم شرق را از غرب متمایز می سازد. در اینجا مباحث برتری نژادی و نژادپرستی به شکل فاحشی که در کشورهای اروپایی رواج دارد، مطرح نیست.
برخلاف دموکراسی و حقوق بشر غربی که به معنای حصارکشی و تفکیک مرزی اقوام و نژاد است، در مشرق زمین دموکراسی مفهومی دیگر و شاید متضاد با مدل غربی آن دارد، در اینجا دموکراسی در اتحاد و همبستگی اقوام و ملیت ها معنا پیدا می کند، چراکه به باور مردمان شرقی قدرت تکثر نه در انزوا و جدایی خواهی که در یکپارچگی و همزیستی تجلی می یابد.
در کشورهای متمدن شرقی همانند هند و چین، تمدن و قدرت سیاسی و اقتصادی هیچگاه زمینه ای برای اعمال آنچه که برخی حق حاکمیت ملت ها می نامند، فراهم نیاورده است، بلکه رشد اقتصادی، زبان مقتدر سیاسی و بالندگی فرهنگ متکثر این جوامع همواره در جهت همبستگی بیشتر و احساس وطن پرستی افزون تر بوده است.
آیا چین بعنوان برترین اقتصاد جهان و هند در جایگاه وسیع ترین و متکثرترین کشور جهان و هردو دارای رتبه بالای سیاسی و عضو شورای امنیت سازمان ملل، الگوی مناسبی در پاسخ به ادعای جدایی طلبی ملتها نیستند؟
چرا تاکنون منطقه ترک نشین اویغورها در شرق چین درخواست تجزیه ننموده است؟ و یا هند که اقوام گسترده از جمله ایرانیان هندی، راجپوت، ادی، تامیل، دراویدی، چینی، پنجابی، پارسی، کولی و... در آن زندگی می کنند چرا حتی برای یک بار هم از تجزیه که به قول دوستان نادان معتقد به آن، از بنیادین ترین حقوق ملت هاست، سخنی بمیان نیاورده اند؟ آیا آنها می خواهند برای همیشه متحمل این ظلم بزرگ بقول شما شوند؟
چرا چین از گسترش فرهنگ غربی در این کشور ممانعت می ورزد و حتی قوانینی را در این خصوص وضع نموده است؟ چرا سینمای بالیوود با وجود آنکه بعنوان یک رقیب جدی برای هالیوود مطرح است، همچنان به حفظ سنت های شرقی و هندی اصرار می ورزد و هیچگاه در سینمای غرب هضم نشده است؟
در پایان از قول جناب دوشوکی، جریان مرموز فدرال خواه و تجزیه طلب را مخاطب خود قرار می دهم و هرچند که انتظار پاسخ ندارم. «هر فرد ایرانی محق است تا در مورد سرنوشت خود و موضوعاتی نظیر دموکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر، مساوات و غیره.. آزاد و بدون ترس از عتاب "از ما بهتران" اظهار نظر کند». و این سوال که «چگونه می توان اعتماد مردم را برای ایجاد آلترناتیو سکولار- دموکرات (فدرالیسم، حق حاکمیت، استقلال و..) و به اصطلاح کنگره ملی جلب نمود، اگر مردم را لایق نشستن بر کرسی داوری ندانیم؟»
ایمیل دریافتی :از میر سوبان

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

سئوالاتی پیرامون انفجار انبار مهمات سپاه پاسداران و رابطه آن با مرگ احمد رضائی



سئوالاتی پیرامون انفجار انبار مهمات سپاه پاسداران و رابطه آن با مرگ احمد رضائی و احتمال ارتباط آنها با یکدیگر

یکی از مهمترین سئوالات آن است که علل جابجاییِ مهمات به چه دلیل بوده است ? آیا برای جنگ احتمالی خود را آماده می کنند ? آیا این انفجارات به نوعی ارتباطی به اختلافات درونی رژیم دارد و نوعی تصفیه حساب درونی یا حذف فیزیکی جناح های رقیب است ? آیا واقعا دلیل انفجار مربوط به جابجائی مهمات یک زاغه متعلق به سپاه پاسداران بوده است ?


آیا انفجارات عمدی یا سهوی بوده است ?چرا در طول 8 سال جنگ و جابجائی مکرر مهمات و رساندن آن به جبهه چنین حوادثی رخ نداد ? آیا هدف از 2 حادثه فوق رساندن پیامی به جناح های مشخصی از حاکمیت بوده است ? آیا طرح حذف مجمع تشخیص مصلحت نظام با مرگ مشکوک پسر محسن رضائی که دبیر آن است ارتباطی وجود دارد? چرا کشته شدگان سپاه از کادر های آن و همرزمان  محسن رضائی در سپاه بوده اند?

سایت محسن رضائی نوشت :  همزمان با شهادت جمعي از همرزمان محسن رضايي ، فرزند ايشان به طرز مشكوكي درگذشت .

معاون اطلاع رساني دبيرخانه مجمع تشخيص مصلحت نظام در گفتگو با پايگاه اطلاع رساني دكتر محسن رضايي ، با بيان مطلب فوق افزود: در حالي كه احمد رضايي در هتل گلورياي دبي در طبقه 18 اتاق 23 اقامت داشته به طرز مشكوكي در گذشته است .

شهرام گيل آبادي افزود: موضوع در حال بررسي است و به محض تكميل اطلاعات، جزييات آن منتشر خواهد شد .


وقوع یک یا چند انفجار مهیب که مناطقی از شهرهای تهران و کرج را به لرزه درآورده در حالی موجب تشویش و دلهره مردم پایتخت ایران و شهرستان کرج شده است که از علت و چگونگی و حتی محل انفجار اخبار متناقضی منتشر شده است. گفته می شود در جلسه مرکز مدیریت بحران کشور از تمامی مقامات خواسته شده به دلیل اهمیت امنیتی موضوع، با هیچ رسانه ای مصاحبه نکنند.

آنهم در شرایطی که ماموران سپاه پاسداران از ورود آمبولانسها و خودروهای آتش نشانی به محل انفجار خودداری کرده اند و آجازه ورود هیچ کس را به محدوده ای به شعاع سه کیلومتری پادگان شهید مدرس نداده اند.

سئوال دیگر حضور سردار تهرانی رئیس جهاد خودکفایی در محل حادثه و کشته شدن این فرمانده ارشد سپاه است.

ناظران می پرسند اگر ماجرا بنا به آنچه روابط عمومی سپاه مدعی است، تنها جابجایی مهمات بوده چرا باید عالی ترین مقام جهاد خودکفایی در محل حضور داشته باشد؟

فراموش نباید کرد که در دقایق ابتدایی، خبرگزاری دولتی نظیر خبرگزاری مهر، اخباری را از حادثه منتشر کردند اما کمی بعد، این اخبار از خروجی ها حذف شد.

بر اساس این اخبار  ابتدا گفته شد، دو انفجار با فاصله 30 ثانیه در پادگان شهید مدرس سپاه رخ داده است. در خبر دیگری، مدیر بهداشت و ایمنی وزارت نفت گفت انفجاری هم در کارخانه صفادشت رخ داده است.

از سوی دیگر، کیلومترها دورتر در شرق تهران لرزش انفجار احساس شد و حتی اخباری از شکسته شدن شیشه های منازل به گوش رسید. و این سوال را ایجاد کرد که شرق تهران چه ارتباطی با انبار مهمات در غرب کرج داشته است. ضمن آنکه شهروندان شمال تهران نیز صدای انفجار را شنیده اند.

طبیعتا اگر انفجار یک پادگان به قدری شدید بوده که شرق تهران را به لرزه درآورده است، چگونه خانه ها و ساختمان های نزدیک به پادگان و حداقل شعاع چند کیلومتری محل انفجار در غرب تخریب نشده است؟! آیا همزمان انفجار دومی در شرق تهران نیز صورت گرفته است؟

خبرگزاری فارس که از رسانه های نزدیک به سپاه پاسداران محسوب می شود در خبری چند خطی این انفجار را مربوط به یکی از زاغه های نگهداری مهمات متعلق به سپاه پاسداران دانسته است. اما به گفته منابع غیر رسمی زاغه مهمات سپاه پاسداران که در منطقه ملارد کرج قرار دارد، انبار تجهیزات تسلیحاتی موشکهای شهاب است.



در عین حال برخی منابع نیز اوضاع پادگان پارچین در شرق تهران را غیر عادی و آشفته گزارش کردند و از تلاش فرماندهان مبنی بر عدم درز اخبار مربوط به این پادگان به بیرون خبر داده اند.

خبرگزاری مهر در این باره نوشت که علاوه بر تهران، در کرج و به ویژه در منطقه عظیمیه نیز صدای انفجار موجب شکسته شدن شیشه ها و وحشت مردم شده است.

یکی از ساکنان شهر قدس به ندای سبز آزادی خبر داد که تمام شیشه های ساختمان های نزدیک به ملارد در اثر شدت انفجار فرو ریخته اند.

وی همچنین از تردد کم سابقه آمبولانسها و انتقال مجروحین حادثه به بیمارستانهای اطراف خبر داده است.

از سوی دیگر خبرگزاری فارس از اعزام تمام نیروهای پایگاههای آتش نشانی ملارد، صفادشت، شهریار به  پادگان شهید مدرس بیدگنه ملارد برای مهار یک آتش سوزی مهیب خبر داد.

این همه درحالی رخ داد که منابع رسمی بر وقوع تنها یک انفجار خبر می دهند و سپاه می گوید انفجار در اثر جابجایی برخی مهمات اتفاق افتاده است. منابع سپاه همچنین وقوع بیش از یک انفجار را رد می کنند و آن را صحیح نمی دانند. از ورود خبرنگاران به این پادگان نیز جلوگیری شده است.

با این حال در ساعات اولیه انتشار خبر، نماینده شهریار از دو انفجار خبر داده بود.

حسین گروسی با تأیید خبر دو انفجار پی‌درپی در حوالی شهر قدس از توابع شهریار در استان البرز گفته است: شدت دو انفجار به حدی بود که صدای مهیب و لرزش آن شیشه برخی ساختمان‌های در نزدیکی محل حادثه را شکسته و مردم را شهریار و شهر قدس را وحشت‌زده کرده است.

این نماینده مجلس افزوده: انفجار امروز در پادگان نظامی در روستای بیدگنه از توابع شهرستان ملارد در استان البرز اتفاق افتاده است که در آن بخش چشمگیری از زاغه مهمات منفجر شده است.

هنوز برآورد دقیقی از جزئیات حادثه، تلفات جانی و خسارت‌های مالی این حادثه در دسترس نیست، اما همین موضوع نیز محل ابهام و مناقشه است و متاسفانه به نظر می رسد انگیزه ای برای اطلاع رسانی شفاف به افکار عمومی در این باره وجود ندارد.

سپاه پاسداران از کشته شدن پانزده نفر خبر داده اما اخبار غیر رسمی حاکی اعداد و ارقام متفاوتی است و حتی برخی منابع تا صد کشته را برآورد کرده اند. گفته می شود تعداد قابل توجهی از کشته شدگان نیروهای رسمی سپاه بوده اند که در صورت صحت، بیانگر حساسیت محل انفجار است. زیرا در شرایط عادی اکثر حاضران در پادگان های سپاه را سربازان وظیفه تشکیل می دهند.

احتمال انتشار مواد شیمیایی

جلوگیری سپاه پاسداران و مقامات امنیتی جمهوری اسلامی از اطلاع رسانی شفاف درباره حادثه امروز، به افزایش شایعات نگران کننده ای دامن زده است.

بر اساس برخی اخبار غیر رسمی و تایید نشده، یکی از ساختمان های آسیب دیده در انفجار امروز، یکی از واحدهای تولیدی وابسته به شرکت صنعتی رجاشیمی بوده است. این کارخانه که وابسته به وزارت دفاع جمهوری اسلامی است، به تولید مواد شیمیایی می پردازد و در صورت صحت خبر آسیب دیدگی آن، احتمال انتشار مواد شیمیایی وجود دارد.

برخی شاهدان عینی در نزدیکی محل انفجار گفته اند که  دود خردلی رنگ و روشنی را در آسمان دیده و بوی بسیار بدی را حس کرده اند که بی سابقه بوده است.

بر اساس اطلاعات موجود، این منطقه، دارای دو پادگان است که یکی الغدیر و دیگری شهید مدرس نام دارد و پادگان الغدیر پدافند هوایی پادگان مدرس محسوب می شود.

این پادگان، از نظر توان لجستیکی در رتبه دوم پادگان های نیروی هوایی سپاه قرار داشته است و محیط طبیعی و جغرافیایی منطقه نیز به گونه ای است که هیچ یک از این پادگان ها و مراکز نظامی از اطراف قابل مشاهده نبوده اند.

گفته می شود این پادگان یکی از انبارهای نگهداری از موشک های شهاب بوده است 
وقوع یک یا چند انفجار مهیب که مناطقی از شهرهای تهران و کرج را به لرزه درآورده در حالی موجب تشویش و دلهره مردم پایتخت ایران و شهرستان کرج شده است که از علت و چگونگی و حتی محل انفجار اخبار متناقضی منتشر شده است. گفته می شود در جلسه مرکز مدیریت بحران کشور از تمامی مقامات خواسته شده به دلیل اهمیت امنیتی موضوع، با هیچ رسانه ای مصاحبه نکنند.

آنهم در شرایطی که ماموران سپاه پاسداران از ورود آمبولانسها و خودروهای آتش نشانی به محل انفجار خودداری کرده اند و آجازه ورود هیچ کس را به محدوده ای به شعاع سه کیلومتری پادگان شهید مدرس نداده اند.
سئوال دیگر حضور سردار تهرانی رئیس جهاد خودکفایی در محل حادثه و کشته شدن این فرمانده ارشد سپاه است. 
ناظران می پرسند اگر ماجرا بنا به آنچه روابط عمومی سپاه مدعی است، تنها جابجایی مهمات بوده چرا باید عالی ترین مقام جهاد خودکفایی در محل حضور داشته باشد؟
فراموش نباید کرد که در دقایق ابتدایی، خبرگزاری دولتی نظیر خبرگزاری مهر، اخباری را از حادثه منتشر کردند اما کمی بعد، این اخبار از خروجی ها حذف شد.
بر اساس این اخبار  ابتدا گفته شد، دو انفجار با فاصله 30 ثانیه در پادگان شهید مدرس سپاه رخ داده است. در خبر دیگری، مدیر بهداشت و ایمنی وزارت نفت گفت انفجاری هم در کارخانه صفادشت رخ داده است. 
از سوی دیگر، کیلومترها دورتر در شرق تهران لرزش انفجار احساس شد و حتی اخباری از شکسته شدن شیشه های منازل به گوش رسید. و این سوال را ایجاد کرد که شرق تهران چه ارتباطی با انبار مهمات در غرب کرج داشته است. ضمن آنکه شهروندان شمال تهران نیز صدای انفجار را شنیده اند.
طبیعتا اگر انفجار یک پادگان به قدری شدید بوده که شرق تهران را به لرزه درآورده است، چگونه خانه ها و ساختمان های نزدیک به پادگان و حداقل شعاع چند کیلومتری محل انفجار در غرب تخریب نشده است؟! آیا همزمان انفجار دومی در شرق تهران نیز صورت گرفته است؟
خبرگزاری فارس که از رسانه های نزدیک به سپاه پاسداران محسوب می شود در خبری چند خطی این انفجار را مربوط به یکی از زاغه های نگهداری مهمات متعلق به سپاه پاسداران دانسته است. اما به گفته منابع غیر رسمی زاغه مهمات سپاه پاسداران که در منطقه ملارد کرج قرار دارد، انبار تجهیزات تسلیحاتی موشکهای شهاب است.


در عین حال برخی منابع نیز اوضاع پادگان پارچین در شرق تهران را غیر عادی و آشفته گزارش کردند و از تلاش فرماندهان مبنی بر عدم درز اخبار مربوط به این پادگان به بیرون خبر داده اند.
خبرگزاری مهر در این باره نوشت که علاوه بر تهران، در کرج و به ویژه در منطقه عظیمیه نیز صدای انفجار موجب شکسته شدن شیشه ها و وحشت مردم شده است.
یکی از ساکنان شهر قدس به ندای سبز آزادی خبر داد که تمام شیشه های ساختمان های نزدیک به ملارد در اثر شدت انفجار فرو ریخته اند.
وی همچنین از تردد کم سابقه آمبولانسها و انتقال مجروحین حادثه به بیمارستانهای اطراف خبر داده است.
از سوی دیگر خبرگزاری فارس از اعزام تمام نیروهای پایگاههای آتش نشانی ملارد، صفادشت، شهریار به  پادگان شهید مدرس بیدگنه ملارد برای مهار یک آتش سوزی مهیب خبر داد.
این همه درحالی رخ داد که منابع رسمی بر وقوع تنها یک انفجار خبر می دهند و سپاه می گوید انفجار در اثر جابجایی برخی مهمات اتفاق افتاده است. منابع سپاه همچنین وقوع بیش از یک انفجار را رد می کنند و آن را صحیح نمی دانند. از ورود خبرنگاران به این پادگان نیز جلوگیری شده است.
با این حال در ساعات اولیه انتشار خبر، نماینده شهریار از دو انفجار خبر داده بود.
حسین گروسی با تأیید خبر دو انفجار پی‌درپی در حوالی شهر قدس از توابع شهریار در استان البرز گفته است: شدت دو انفجار به حدی بود که صدای مهیب و لرزش آن شیشه برخی ساختمان‌های در نزدیکی محل حادثه را شکسته و مردم را شهریار و شهر قدس را وحشت‌زده کرده است.
این نماینده مجلس افزوده: انفجار امروز در پادگان نظامی در روستای بیدگنه از توابع شهرستان ملارد در استان البرز اتفاق افتاده است که در آن بخش چشمگیری از زاغه مهمات منفجر شده است.
هنوز برآورد دقیقی از جزئیات حادثه، تلفات جانی و خسارت‌های مالی این حادثه در دسترس نیست، اما همین موضوع نیز محل ابهام و مناقشه است و متاسفانه به نظر می رسد انگیزه ای برای اطلاع رسانی شفاف به افکار عمومی در این باره وجود ندارد.
سپاه پاسداران از کشته شدن پانزده نفر خبر داده اما اخبار غیر رسمی حاکی اعداد و ارقام متفاوتی است و حتی برخی منابع تا صد کشته را برآورد کرده اند. گفته می شود تعداد قابل توجهی از کشته شدگان نیروهای رسمی سپاه بوده اند که در صورت صحت، بیانگر حساسیت محل انفجار است. زیرا در شرایط عادی اکثر حاضران در پادگان های سپاه را سربازان وظیفه تشکیل می دهند.
احتمال انتشار مواد شیمیایی
جلوگیری سپاه پاسداران و مقامات امنیتی جمهوری اسلامی از اطلاع رسانی شفاف درباره حادثه امروز، به افزایش شایعات نگران کننده ای دامن زده است.
بر اساس برخی اخبار غیر رسمی و تایید نشده، یکی از ساختمان های آسیب دیده در انفجار امروز، یکی از واحدهای تولیدی وابسته به شرکت صنعتی رجاشیمی بوده است. این کارخانه که وابسته به وزارت دفاع جمهوری اسلامی است، به تولید مواد شیمیایی می پردازد و در صورت صحت خبر آسیب دیدگی آن، احتمال انتشار مواد شیمیایی وجود دارد.
برخی شاهدان عینی در نزدیکی محل انفجار گفته اند که  دود خردلی رنگ و روشنی را در آسمان دیده و بوی بسیار بدی را حس کرده اند که بی سابقه بوده است.
بر اساس اطلاعات موجود، این منطقه، دارای دو پادگان است که یکی الغدیر و دیگری شهید مدرس نام دارد و پادگان الغدیر پدافند هوایی پادگان مدرس محسوب می شود.
این پادگان، از نظر توان لجستیکی در رتبه دوم پادگان های نیروی هوایی سپاه قرار داشته است و محیط طبیعی و جغرافیایی منطقه نیز به گونه ای است که هیچ یک از این پادگان ها و مراکز نظامی از اطراف قابل مشاهده نبوده اند.
گفته می شود این پادگان یکی از انبارهای نگهداری از موشک های شهاب بوده است.
با این وجود سپاه پاسداران تلاش زیادی کرده تا جزییات این حادثه به طور شفاف اعلام نشود.
همچنین به نوشته خبرگزاری ها، ماموران نیروی انتظامی در فاصله دو تا سه کیلومتری پادگان مستقر شده و از نزدیک شدن مردم جلوگیری می کنند. بسیاری از کسانی که تلاش کرده اند به پادگان نزدیک شوند، خانواده سربازان و کارکنان مستقر در پادگان بوده اند.